#گودبای_تهران_پارت_26

-باشه

دره بالکن و باز کردم ، دوتایی رفتیم تو بالکن

-چه بارونه قشنگیههههه

ترنم:اهوم ، سیاوش چرا نشسته رو تاپ تو این بارون؟

نگاهم رفت سمتش ، خیسه خیس شده بود اما نشسته بود

-نمیدونم

سرشو برگردوند سمتمو گفت : تو چرا هنوز اینجایی؟ مگه قرار نبود با سهیل فرار کنی

-نشد ، کریم افتاده بود دنبالمون

ترنم: بازم برنامه چیدید؟ واسه فرار

-نه هنوز ، شاید دیگه نچینیم

ترنم برگشت سمتم گفت: چرا؟

نگاهم خشک شده بود رو سیاوش تو همون حالت گفتم: بابامو چیکار کنم پس؟زندگیمو چیکار کنم؟ تورو چیکار کنم؟ دل کندن از همه اینا سخته ، اینو وقتی فهمیدم که نشسته بودم تو ماشینو داشتم برای همیشه از اینجا میرفتم! بین خودمون باشه اما وقتی کریمو دیدم خوشحال شدم ، چون میتونستم باز سیاوشو ببینم باز تورو ببینم باز نصرت خانمو عمو کامرانو ببینم

پوزخند صدا داری زدو گفت: من هنوز کتکایی که بهت میزدو یادم نرفته نازنین ، هنوز از اون مقرراتش متنفرم ، به قیافش نگاه کن حتی بهش نمیاد پدر باشه و دختری هم سن تو داشته باشه!بنظرم اون خودش نیاز به ی پدر داره


romangram.com | @romangram_com