#گودبای_تهران_پارت_16

برگشتم سمت صدا ، خودش بود

هیچی‌نگفتم ، گفت: من چیم پس؟

دیگه برام‌مهم نبود که با کمربندش کتکم بزنه گستاخانه گفتم: تو بلد نیستی پدری کنی هه هنوز زوده برات

+دیر یا زودش دیگه گذشته مهم اینه که الان تو اینجایی

گفتم: چقدرم برات مهمه که من هستم ، مگه من چی می خوام ازت؟ فقط می خوام حتی شده‌ اندازه اون دخترایی که دورو برتن بهم‌محبت کنی خاسته زیادیه؟

با لبخند گفت: تو خودتو با اونا مقایسه می کنی؟

-شاید کمتر

+اونا ی سری اسباب بازین ، اما تو تیکه ایی از وجود منی

-اره بابا خون تو ، تو رگای منه پس باهام مثل زیر دستات رفتار نکن ، قبول کن که من بچتم نه عروسک ، غرورتو واسه من که بچتم بزار کنار

سکوت کرد! ی سکوت طولانی

گفتم: اگه نمی تونی پس بزار برم سر خونه زندگیم ، بابا من واقعا سهیل و دوست دارم

+باشه باشه ، فعلا داریم راجب خومون حرف میزنیم پای اونو نکش وسط

با چشمای اشکی نگاهش کردم


romangram.com | @romangram_com