#گودبای_تهران_پارت_15

-نمیدونم مهمونی ایی ، سر قراری

چپ‌چپ نگاهم کرد ، با چشمای سبزه سگ دارش چپ چپ نگاه میکنه از ترس دوست دارم بمیرم!

با من من گفتم: نه منظورم قراره کاریه

سرشو برگردوند اون سمت!

متنفرم از غرورش متنفرم!

گاهی وقتا فکر میکنم میکنم هیچ احساس پدرانه ایی توش نیست

با چشمای اشکی بلند شدم دوییدم سمت پله ها!

رفتم تو اتاقمو شروع کردم به گریه کردن ، خدایا خسته شدم از این زندگی ، عقده ایی شدم...

لعنت بهت زندگی ، لعنت بهت تنهایی ، لعنت بهت دنیا

دلم ی خانواده سالم می خواد

کلی گریه کردم... و به حاله زندگی تاسف بارم اشک ریختم.

با گریه گفتم :دلم مامان می خواد ، دلم بابا می خواد

+مگه پدر نداری؟


romangram.com | @romangram_com