#گودبای_تهران_پارت_142

+مزون لباس مجلسی واسه مراسم نامزدیت

شتتت....یکم خجالت کشیدم

اروم گفتم: چرا انقدر زود؟

گفت: شاید دیگه وقت نکنم



" سیاوش "

- ی جوری به اینا بفهمون که میلی برای معامله باهاشون ندارم جنس تو خونه منه مشتریم واسش ریخته

+بله اقا بله شما اصلا غمت نباششششه

نازنین از خونه اومد بیرون

رو به کریم گفتم: خب دیگه میتونی بری

با دو رفت

بی حرف نشستیم تو ماشینو راه افتادم سمت ی مزون لباس عروس که میشناختم

نازنین: حس میکنم به مشکل برمیخورم


romangram.com | @romangram_com