#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_78
- بچه یعنی چی؟! بچه ام اسم داره.اسمشم اویدِ ، یادبگیردیگه به اسم صداش کنی
به دنبال حرفاش خنده ای کردکه باعث شدمنم بخندم.حالش خوب بود.بااینکه دوست نداشتم حال خوبشوخراب کنم
امانمی تونستم ازسوالای ذهنیم ام بگذرم.من کلی سوال ازهماداشتم.اماشایدخیلی مناسب حالش نبودن
الان بیشتردوست داشتم درموردبیماریش باهاش حرف بزنم.می دونم که هماناراحت نمیشه پس دل به دریازدم وپرسیدم :
- هماجان...
- میگم میشه ازت یه سوال بپرسم
همابالبخند وباتکان سری تاییدکردوتاییدش این جسارت وبه من دادکه سوالموراحت تربپرسم
- توچرابااینکه می دونستی بیماری باردارشدی
- همااهی کشیدوگفت :
- من که نمی دونستم قراره بیمارباشم
متوجه منظورش نشده بودم.واسه همین پرسیدم :
- یعنی چی مگه توازبیماری خودت خبرنداشتی؟
دوباره اهی میکشه ونگاه خیرشوبه پنجره ی روبه روش می دوزه ومیگه :
- نه.من سابقه ی قبلی نداشتم وفقط یه بدشانسی گریبانم وگرفت
یه لبخندکوچیک بهم میزنه وبازم جهت نگاشوبه پنجره می دوزه :
- تاحالادرموردبیماریایی که ازبین میلیون هانفرممکن گریبان یکیوبگیره ، شنیدی؟این میشه حکایت من که اثاربیماری قلبی واسه اولین بارتودوران
حاملگی شکل گرفت.دلیل علمی شم میشه تغییرات همودینامیک بدن یاهمون دستگاه گردش خون
بااه سه باره ی همامنم اهی میکشم.اهی ازسرافسوس واسه اینکه حال این بیچاررم خراب کردم.
دنبال یه راه حلم که جوسنگین ودل مرده ی فضاروعوض کنم.نگام به صفحه ی تلویزیون میفته وبرنامه ی خنده بازارکه داره یه ایتم پزشکی پخش
میکنه.خندم می گیره وبه همامیگم ببین این دکترروتوروخداچطورداره عمل میکنه.طرف هیچیش نبودکشتش.تازه به خودشونم دارن واسه موفقیتشون
تبریک میگن.
حالانگاه همام به برنامه ی خنده بازارِ.اونم حسابی خندش گرفته.
- همش واسه ماکلاس میزاریدکه دکترید.میگن فیلمارواززندگی واقعی می سازن...نگا توروخدا...قاتلا
بازهماخندیدوباعث شدخنده های منم شدت بگیره.همون موقع امیرسام باقیافه ای دمغ وگرفته ، واردپذیرایی شدوباتعجب به مانگاکرد.همابایه اشاره
ظریف به من گفت :
- اینم یه جورایی دکتره.که باعث شدبانگاهی به امیرسام بیشتربخندم
romangram.com | @romangram_com