#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_74
یه لحظه مکث کردم... لرزیدم...ترسیدم ...بازم سست شدم...امابایدادامه میدادم...هرچندصدام ازقبل ضعیف ترشده بودوصلابت قبل ونداشت
- نیومدم که حالابه خواست شمابرم
اروم گفتم...اماگفتم
هما توی اتاقش استراحت میکنه ، بهش قول دادم یه سوپ خوشمزه واسش درست کنم ،
نمیدونم غذایی که ازروی کتاب آشپزی درست شه ، چی ازآب درمیاد اما نهایت تلاشمو واسه درست کردنش به خرج میدم ، صدای قدم هایی از
پشت سربه گوشم می رسید. احتمال دادم که امیرسام باشه. بی توجه به اتفاقات دیروز ، با لبخندی به سمتش برگشتم ، اما نگاه تلخ و یخ زدش
لبهامو به هم دوخت وخنده از لبهام پرکشید. با صلابت و همراه با لبخند سردی گفت :
- ما با هم یه قراری داشتیم ، نه؟ و توهنوزاینجایی؟
پوفی کشیدم. در قابلمه رو گذاشتم و به سمتش برگشتم. دست به سینه به کابینت ها تکیه داده بود و با بی تفاوتی به من نگاه می کرد. اخم
کمرنگی کردم و با لحن آرومی گفتم :
- مگه باید کجا باشم ؟
پوزخندی زد و سرش رو تکون داد و همراه با با لبخند مسخره ای خنده ای خطاب به من گفت :
- مگه من دیروز بهت نگفتم جور و پلاستو از اینجا جمع می کنی و میری؟چرانمی فهمی زندگی ما مزاحم نمی خواد ؟ ببینم تو حرف حالیت نمیشه؟
لبامو با حرص روی هم فشردم. به شدت داشتم زیر بار این حرف های سنگینش تحقیر می شدم. با اینکه ازش ترسیده بودم اما بعد از کمی کلنجار
رفتن با خودم بر ترسم غلبه کردم و با لحن جسورانه ای گفتم :
- من هم دیشب بهتون گفتم من به دعوت شما نیومدم اینجا که به خواست شما هم از اینجا برم.
فکش منقبض شد. مشت گره شده اش رو محکم روی کابینت کوبید و با صدای نسبتا بلندی گفت :
- چی در مورد من فکر میکنی؟ من احمقم؟ اگه فکر کردی دروغاتو باورکردم و باهات اومدم دادگاه ، کاملا دراشتباهی ، من فقط می خواستم به
هما ثابت کنم در موردتو اشتباه کرده ، من امثال تو رو خوب میشناسم ، امثال تواگه درست بودن که تو خانوادشون جا داشتن. نه اینکه حتی
خانوادشونم بیرونشون کنن.
بغض به گلوم هجوم آورد. محکم لبمو گاز گرفتم. چونه ام می لرزید اما نمی خواستم که جلوش از خودم ضعف نشون بودم. بدحرفی زده بود ، طرشده
ازخانواده...امامن طرد نشده بودم ، هرزمان که اراده میکردم برمیگشتم. باید بهش نشون میدادم ، من خانواده دارم.
پیشبندی رو که برای آشپزی بسته بودم با حرص باز کردم و روی اپن کوبیدم و با عصبانیت جواب دادم :
- اگر واقعا تنها مشکل شما همینه خیله خوب باشه من از این جا میرم ... اما نه به خاطر اینکه شما اینو می خواین ... نه...چون نمی خوام بذارم که
romangram.com | @romangram_com