#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_73
ظاهراًبیمارازهمکارای خودمونه...وبدون شک اطلاعاتش درزمینه ی پزشکی کاملِ.
امایه توضیحاتی لازمه به شمابه عنوان همراه بیماربدم.متاسفانه بیمارقبل ازبارداری ، اضاف وزن داشته.
واین وضعیتشوباوجوبیماری قلبی دشوارترمیکنه.
ازذهنم گذشت چراهماباوجودبیماری قلبی باردارشده...اون به عنوان یه پزشک نمیدونسته .واسم جای سوالِ...بایدازخودش بپرسم...پس دوباره
ذهنمومتمرکزحرفای دکترمیکنم که میگه
- اولین لازمه ی مراقبت ازبیمارکنترل وزن ازطریق یه رژیم مناسبِ.باتوجه به نیازمادروجنین به کالری وموادغذایی ، مانمی تونیم کاهش مصرف
موادغذایی روتوصیه کنیم.یکی ازمهم ترین توصیه های مابه این بیمارامصرف موادپروتیینی وفیبریه.خوردن یک لیوان اب قبل ازغذا.خوردن میوه وابمیوه
های طبیعیِ هلو ، سیب ، گلابی توصیه میشه.
به هیچ عنوان نبایدمیوه های قنددارمثل انگور.انجیر ، توت مصرف کنه.
ماکارونی وبرنج ، اکیداًممنوعِ.نانم فقط سبوس دارمصرف کنه.وازهمه مهم ترروزی نیم ساعت پیاده روی باقدمهایی اروم وتوهوای پاک ومطبوعِ.
چقدردکترحرف میزد ، داشت حوصلموسرمیبرد ، توصیحات الکی ، بدون شک هماخودش میدونست واین همه توصیح لازم نبود ، صدای امیرسام
وشنیدم که میگه :
- دکترمن خودم داروسازی خوندم واطلاعات کافی دراین زمینه دارم.
خواستم بگم نمی شدزودترمی گفتی ، فکرکنم تاحالام حوصله به خرج داده بود.ولی دیگه نتونست
باامیرسام ازاتاق دکترخارج شدیم.اینبارمن جلوترازامیرسام حرکت کردم.صدام کرد...بااین که ازش دلگیربودم امامکث کردم خودشوبهم برسونه.
روبه روم ایستاده بود.چشمای وحشیشوبه چشمام دوخت وگفت :
- همین امروزجمع میکنی میری.اگه احساس دین داری لازم نکرده جبران کنی.
من احساس دین نداشتم.من فقط وابسته شده بودم.به ادمی که باورم کرده بود.خوشم نیومدازحرفش واخماموتوهم کردم وگفتم :
- من می خوام به دوستم کمک کرده باشم.همین
- ببین من ادم شناس خوبیم.مثل توام توزندگیم زیاددیدم.شایدبتونی واسه هماخودتومظلوم کنی ولی واسه من نه
- من همینم...خودمم واسه کسی مظلوم نکردم
- گفتم که همین امروزازاینجامیری
تواین مدتی که باهمابودم.یه چیزیوخوب فهمیده بودم.من حالم ازخودِگذشتم بهم میخورد.حالم ازسکوت وضعف گذشتم بدمیشد.تصمیم گرفته بودم
جسارت کنم...دفاع کنم...ازحق خودم...بایدبی جواب نمیزاشتمش پس باجسارت توچشماش زل زدم وگفتم :
- من به دعوت شمابه خونتون نیو...
romangram.com | @romangram_com