#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_62
- چه رشته ای میخونی؟
خیلی منظورشومتوجه نشدم واسه همین پرسیدم :
- یعنی چی؟
- بابایونی ... چی خوندی؟اخه امیرسام گفت که واسه دانشگاه اومدی پیششون
«این دخترعشق انگلیس بوداحتمالاً.خوب عین ادم بگودانشکاه»
مونم چی جوابشوبدم.هول کرده بودم.چشمام به نگاه منتظرش افتادوبادستپاچگی گفتم :
- مدیریت صنعتی
دروغ نگفته بودم رشته ی دانشگاهیم بود.واسه همین نفس راحتی کشیدم .
امامگه این دختربی خیال میشدبازم پرسیدکدوم دانشگاه :
یه نگاه به اطرافم کرده بودم.همه ی نگاههامتوجه دهان من بود.اصلاًمتوجه نشدم کی مرکزنگاههاشدم.
بااسترس زیادی گفتم
- پیام نور
- اکی ، ترم چندی؟
باخودم گفتم نه این ول کن نیست که صدای نویدوشنیدم :
- ترلان بازحرف مسخره زدی.خب معلومه ترم یکیه
- هروقت کسی ازتوسوال کرد.توخودتوبندازوسط
ویه ایش بلندبالادرادامه حرفاش گفت.نویدم که ول کن ماجرانبودادامه داد
- خب فکرت کارنمیکنه.بایدیه جوری کمکت کرد
- اونیکه فکرش کارنمیکنه تویی نه من.توکه دانشگاتو نصفه ول کردی
- من اگه ول کردم.به خاطربابام بودکه دست تنهاس
- نیس خیلی بابات ادم باکلاسیه
- همینه که هست قرارنیست توهین کنی
صدای هردوشون بالارفته بود.بازم همابودکه سعی داشت جوواروم کنه وگرنه بقیه فقط مات بحث اون دوتا بودن
وبازم فکرمن درگیراین بودکه این همه تفاوت به کجاکشیده میشه وچقدردوام میاره.بایدیادم بمونه شب حتماًازهماراجع به این دوتا بپرسم.
میزوچیده بودیم وهرکس به سمتی نشست.من درست روبه روی امیرسام وکنارترلان نشسته بودم.شام درسکوت صرف میشدوتنهاصدای به هم
خوردن قاشق وبشفابهابودکه این سکوت ومی شکست.یه لحظه سرموبالااوردم وبه امیرسام نگاه کردم.ردنگاه متعجبشوگرفتم که به نویدوترلان دوخته
romangram.com | @romangram_com