#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_48

- الو.کجایی؟خانم خانماکلاًتوباغ نیستی

هماباقیافه ی متعجبی بهم نگاه میکرد.خیلی زودخودم وجمع کردم وگفتم

- قبول باشه

- قبول حق.فکرنمیکردم انقدرزودبیدارشی.نکنه سروصدای من باعث شدزودبیدارشی؟

- نه بابا.فکرکنم جام غریب بوداینه که بین خواب وبیداری بودم.شماچی؟سخت نیست انقدرزودبیدارشدن

- اولاًشمانه وتو.دوماًمن همیشه واسه نمازبیدارمیشم ودیگم نمی خوابم

- اونجوری سختتون نمیشه.مخصوصاًاینکه شما

نگاه چپ چپش یادم اوردبایدبگم توسخت بودبرام امامی دونستم چاره ای ندارم مثل وقتی که مجبورم کردبهش بگم هما.واسه همین باکمی مکث

گفتم

- من شنیدم پزشکایه شب شیفتن یه شب خواب ولی توکه خیلی زودبیدارشدی.واست مشکل نیست

- دخترجون نکنه فکرکردی بایه ادم معمولی سروکارداری ، من پارتیم کلفته ازوقتی حامله شدم شیفت نمیزارن برام.البته پیش میادشبایی که کسی

نیست توبیمارستان باشم.امافقط درحددستور.ازخونه خوش ترمه.یه همچین ادم کلفتیم من

بعدخنده ای باصدای ریزسرداد.باخودم فکرکردم بابااینم فقط داره جانمازاب میکشه وگرنه هربچه ایم میدونست این کاراون حق خوریه.چه باافتخارم

ازاین حق مردم خوردنش میگه.ببین من چه سادم وقتی نمازخوندنشودیدم.فکرکردم طرف مریم مقدسه

- بازتوکجارفتی؟

صدای بلندش منومتوجه اطراف کردسعی کردم بالبخندی حفظ ظاهرکنم اماابی شک این نیمچه لبخندمن بیشترشبیه دهن کجی بود

- فکرکنم تافردااینجابشینیم توهمش بری تورویا.اگه خوابت نمیادپاشوبریم تواشپزخونه

- نه خوابم نمیاد.موافقم بریم

همادستموگرفت وهمراهیم کرد.لحن صمیمیش ودستای گرمش باعث شده بوددوباره واسم حکم اون ادم خوبه ی قصه هاشه.بلافاصله

سماوروروشن کردوبادعوت ازمن روی صندلی نشستوشروع به صحبت کرد

- خب نمی خوای تعریف کنی؟

- ازچی؟

- ازاحساست؟ازبچه ات.چه حسی داری بهش؟

راستش.گاهی فکرمیکنم برام مهمه.گاهی حسش میکنم وگاهی دوسش دارم گاهیم ازش متنفرمیشم.اون واسم یه امیده.اماازطرفی اون بچه

شایانه.اون باعث اوارگیمه.نمیدونم حسام متضادن

- درکت میکنم.سخته

romangram.com | @romangram_com