#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_44
جودادگاه نفس گیربود.باپاهایی سست توی راهروای سردش درحرکت ام.
ونگاه ، گاه وبی گاهم روی کسایی که اونجابودن خیره میشن.
گاهی ام نگاه سنگین دیگران وروی خودم حس میکنم.ازهرگوشه دادگاه.صدای بحث وجدل به گوش میرسیه.
باشنیدن اسمم باقدمهای لرزان به سمت اتاق موردنظرمیرم ، پاهام به شدت می لرزن ورمق راه رفتن روازم گرفتن.یه لحظه خورده میگیرم به خودم
که ای کاش تاراروباخودم میاوردم ، امابابه خاطراوردن امتحان امروزش ، به خودم نهیب میزنم : کاردرستی کردم که نزاشتم بفهمه امروزم دادگاه
دارم.نگاهم به قاضی دادگاهِ که گاهی نگاه بدی بهم .میندازه.ازاون نگاههاکه حس میکنی ، لابدخلافی انجام دادی.برگه ی ازمایش واظهارات من
وضمیمه ی پرونده کردوضمن دادن وقت بعدی دادکاه ، متذکرمیشه : اگه دروغ بگم اینده ی خوبی درانتظارم نیست
************
کاردادگاهم که تمام میشه یه راست میرم خونه.شکوه خانم ادیدنم روترش میکنه ودرجواب سلامم بدون دادن پاسخی به سمت اشپزخونه میره
انقدخسته ام که خیلی توجه نمیکنم دلیل این رفتارچی میتونه باشه.
ازبیرون سروصدامیادچشام واروم بازمیکنم کنجکاوشده ام که بفهمم بحثشون درچه مورده؟!
صدای اقای مولایی به وضوح مشخص بود
- تارابهتره بری دوستتوازخواب بیدارکنی که بره اگه دیشبم گذاشتم اینجاباشه گفتم گناه داره یه زن تنهاتوخیابون هرچنداون بی ابروواسش این
چیزامهم نیست
- اشتباه میکنیداون چیزی که شما فکرمیکنیدنیست
- لابداون دروغایی که توومادرشوخودش سرهم کردین درسته
- دروغ گفتیم درست امابه خدااون بی گناهه بهش تهمت میزنن
- اگه تهمت پس چرالکی گفتید دانشگاه قبول شده وشوهرش کارداره وکلی دروغه دیگه
- ترسیدیم اصل ماجراروباورنکنید
- لابداصل ماجرامیلنگیده که شک داشتیدباورش کنیم
- من هرچی میگم شماحرف خودتونه
- میری این دخترروبیرون میکنی تاخودم بیرونش نکردم(بعدطوری که انگارداره به خودش میگه ادامه داد)
"گفتم این دختره دستش کجه بزارزنگ بزنم داداشم ازشون اماربگیرم"
دوباره صداشوبلندکرد
- وقتی داداشم گفت این دخترچه هرزگی به باراورده پاهام چسبیدزمین.الانم من میرم تابرگشتم می خوام تواین خونه نباشه
هق هق گریه هاوالتماسای تارارومی شنوم.بغض به گلوم چنگ میزنه وراه نفس کشیدنوبرام مشکل می کنه .انگاریکی دستاشوروگلوم گذاشته
romangram.com | @romangram_com