#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_40

- راست میگی.پس من هرچی شنیدموبهت میگم

باکم این دست واون دست کردن بلاخره شروع کرد

- من که رفتم دادگاه.خودموجای تومعرفی کردم که برم پیش قاضی.بعدکه قاضی مشکلتوفهمیدواصرارای منودیدتوضیح دادواسه تشخیص پدربچه دوراه

وجودداره.اولی که اسمشم نیارخطرناکه.دومی یه ازمایش خونه همون که قبلنم شنیدی بعدازمشخص شدن گروه خونی بچه.دادگاه یه نامه احضاریه

می فرسته به نشونی که توبه عنوان منزل شایان میدی.تادوباراحضاریه میره درخونش.اگه واسه بارسوم حاضرنشداونوقت حکم جلب میاد.حالافکر کن

هربارکه حاضرنشه دادگاه میمونه واسه جلسه ی بعدراحت تربگم.چندماهی علافی

پوزخندی زدم وگفتم

- اونجوری که دخترمم بزرگ شده.من الان نیازدارم واسه شناسنامش.واسه برگرداندن ابروی ازدست رفتم

- ایناقانونه.دست منوتونیست

باحالت زاری گفتم

- حالموبهم میزنه این قانون.تکلیف من این وسط چیه

- همه چی درست میشه.توکلت به خداباشه

- خدا...توی ذهنم واژه ی خداروبارهاتکرارکردم.خدایی که حس میکردم فراموشم کرده واسه همین حسم وبیان کردم

- خدامنوفراموش کرده

- کفرنگویرین.همه چیزاین جوری نمیمونه

پوزخندی زدم وگفتم

- کفرنمی گم.فقط دارم کم میارم.دلم واسه خانوادم خصوصاًمامانم تنگ شده

- وای گفتی مامانت.دوبارزنگ زدکه مجبورشدم بپیچونمش.وقت کردی حتمی باهاش تماس بگیر

- الان که حالم خیلی خوب نیست.بعداًزنگ میزنم

- باشه

*******************

یه هفته ای ازاون ماجراگذشته کوفتگیه بدنم رفته رفته داره بهترمیشه توی این مدت ناراخیلی هواموداره.واسه حموم کردن وکارای دیگه حسابی

کمکم میکنه حتی لباس زیرامم خودش می شوره ، هرچیم بهش می گم خودم میتونم بازکارخودشومیکنه واین کاراش باعث شده حسابی شرمندش

شم.امااینادلیل نمیشه من ازادامه ی کارکردنم منصرف شم.بامامان که حرف زده بودم احساس می کردم حالش خیلی خوب نیست.حرف خاصی

نزدفقط گفت هوای خرجو داشته باش.کمی مشکل مالی داریم.می دونستم وقتی مامان بگه کمی یعنی خیلی.هرچندکه تاکیدکردهروقت پول

خواستم بهشون بگم.امامن دوست ندارم بیشترازاین باعث زحمتشون شم.حتم دارم راضی کردن تارامشکل ترشده امامی دونم راضی میشه.اینباراول

romangram.com | @romangram_com