#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_36

کاراروانجام بدم وبایدغذاهای مختلفی تهیه کنم اینه که ازبیرون واسم کمکی میگیرن ... نفسی کشیدواروم زمزمه کردچقدرحرف زدم

بانگاهی همراه بالبخندادامه داد

- قبل ازهرکاری بهتره بری حیاط ومرتب کنی حتما اول جاروکن بعدبشوراخه صبح باغبون اومده بودوفکر کنم حسابی کثیف شده باشه

- چشم خانم

اقدس خانم نگاهی به شکمم کردوباحالتی ناراحت دوباره منومخاطب خودش قرار داد

- دخترم باشرایطی که داری واست سخت نیست

- نه خانم

سری ازتاسف تکون دادوفقط گفت

موفق باشی.

حالاکه توچهارماهگی بودم همه متوجه بارداریم میشدن.بایاداوری بچه ام ناخوداگاه دچارترس شدم نکنه این فشارکاری مشکلی براش

ایجادکنه.امابلافاصله به خودم نهیب زدم بهتره ازفکرکردن به جزییات ومضطرب شدن الکی بیام بیرون وکارم وبه درستی انجام بدم.

جارویی که اقدس خانم بهم دادبودوبه دست گرفتم یه حالی شدم.یادخونمون افتادم جارودست گرفتن من فقط مال زمانی بودکه میخواستم به مامان

برسونمش ، اماحالا ... کل حیاط بااون متراژبالاجاروکردم .احساس میکردم کمرم داره خوردمیشه امابه هرنحوی بودجاروی حیاط وتموم

کردم.حالامیموندشستن.سرمای هواواب سردحس سرماروبهم منتقل کرده ولرزشی بدنموگرفته بود.باهرجون کندنی شست شوی حیاطم تموم

کردم.خدایا کمرم ... .حس میکردم کل وجودم درحال نابودیه دیگه جونی توبدنم نبوداحساس سستی وادارم کردروی نیمکتی که توی حیاط قرارداشت

بشینم وکمی استراحت کنم چشاموروهم گذاشتم نیازم تمرکزوارامش واسه رفع خستگی بود.انگارروی اون نیمکت سردخواب سراغموگرفته بودکه

اقدس خانم باتکون دست تلاش میکردواسه بیداریم

- حالت خوبه دخترم

- ممنون فقط یکم خسته شدم گفتم اینجابشینم کمی استراحت کنم

- بمیرم برات منم انقدرکارسرم ریخته نمیتونم کمکت کنم هی به خانم میگم این خونه بزرگه تمیزیش کاریه نفرنیست ولی ... ... اهی کشیدوادامه

داد

- حالام بهتره تاخانم بیدارنشده بیای بریم بقیه کاراروانجام بدی طبقه بالارولازم نیست تمیزکنی فقط سالن طبقه پایینوطی بکش ودراخرم تمیزکردن

سرویسای بهداشتی. موادشوینده دم دست گذاشتم. باتکون سرکه به معنی باشه بودبه سمت طی وسطل اب رفتم چندبارمجبوربه خالی کردن

سطل اب وپرکردن دوبارش بااب تمیزشدم.

طی کشیدن سالن که تموم شداحساس کردم دیکه کمربرام نمیمونه.زیردلمم خیلی دردمیکردبمیرم واسه بچه ام میدونستم این همه فشارواسه

هردمون عاقبت خوبی نداره.خدایاخودمو دست توسپردم.باراین سختی تنهایی رودوش من سنگینی میکنه مگه ظرفیت من چقدربود.دیگه نانداشتم

romangram.com | @romangram_com