#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_26
چرا به فکر خودم نرسیده بود. حق با پرهام بود دوباره به پرهام که آماده حرف زدن بودم نگاه میکنم :
- فقط یه مشکلی هست.
- چه مشکلی ؟!
مامان بود که این سوال رو با نگرانی پرسید و پرهام بلافاصله جواب داد :
- ظاهرا این آزمایش فقط تو تهران انجام میشه.
- خب حالا باید چی کارکرد؟
- باید بری تهران. بری دادگاه و از شایان شکایت کنی .درخواست آزمایش Dna بدی. من فقط همین قدر میدونم.
مامان که حسابی معلوم بود نگرانه گفت :
- بره تهران؟ معلومه چی میگی پرهام. مگه تهران رفتن الکیه؟ اون باید کجا بره؟ اصلا کی میتونه همراهیش کنه؟
- کسی لازم نیست همراهیش کنه. من تحقیق کردم این آزمایش فقط گروه خونی بچه رو تایید میکنه که باید با گروه خونی شایان تطبیق داده شه
یعنی آزمایش دادن شایانم اجباریه اگه کسی همراه پرین بره شایان ممکنه شک کنه وهیچ نشونی از خودش جا نذاره. پس بهتره همه فکر کنن پرین
فرار کرده.
مامان با نگرانی چنگی به صورتش زد و گفت :
- آخه پرهام جان هیچ فکر کردی پرین باید کجا بره؟
- آره معلومه که فکرکردم. یادتونه پرین یه دوست داشت به اسم تارا.
- اره.چرا یادم نره منو شکوه مادر تارا خیلی باهم جوریم هنوزم که هنوزه ازهم خبر می گیریم..
- خب مادر من یه زنگ بزن به شکوه خانم و سفارش کن یه مدت پرین و نگه دارن.
- در مورد شرایط پرین چی بگم؟
این حرفی بودکه مامان با تردید به زبون آورد و پرهامم بلافاصله در جوابش گفت :
- به نظرم حقیقتو نگی بهتره. متاسفانه جامعه دیدخوبی به پرین نخواهد داشت. البته همه ی اینا موقتیه.کمی از امید رفته به دلم برگشته بود. هر
چند هیچ چیز نمی تونست مرهم زخمی که از نامردیه شایان خورده بودم بشه . همه چیز سریعتر از اونی که فکر میکردم پیش رفت. مامان با خانواده
ی تارا صحبت کرده بود. پرهام با بابا صحبت کرده بود. بابایی که این روزا خیلی تو فکر بود و یه جورایی حس میکردم از قبل شکسته تر شده با
توضیحات پرهام قانع شد و سعی کرد با این درو اون درزدن واسم پول جور کنه. آخه طبق پرس و جو های پریسا این آزمایش و طرح دعواش همچین کم
هزینه نبود.
من محکوم به رفتن شدم...همه واسم تعیین کردن که باید بری...نفهمیدم صلاحمو می خوان یادنبال آرامش ازدست رفته ی خودشونن...شایددنبال
دک کردن یه مزاحمن...دلم می گیره...نرفته دلتنگ میشم...دلتنگ شهر و آدماش...دلتنگ زیباییاش... ، دلتنگ شعر و شاعراش...دلتنگ مذهب و
romangram.com | @romangram_com