#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_23


بارشیونم یه باربایدتکلیف خودمومشخص میکردم بادستای لرزون زنگ خونه روزدم دربازشدبدون توجه به اطرافم داخل خونه شدم شایان روی مبل

باقیافه ناراحتی نشسته بود

به چشماش نگاه می کنم ظاهرا"گریه کرده.سلامم وبه سردی جواب میده

- شایان توکه باورنکردی؟

- اون همه دلیل ومدرک.جاواسه باورنکردن میمونه؟اگه راست میگی گوشیتوبده شمارهاتوببینم

من سادم بلافاصله گوشیمودادم درحالیکه ندونسته تنهامدرک بی گناهیمودراختیارشایان گذاشته بودم گوشیموسریع به سمتم گرفت گفت این

توپرشمارس

- شایان به خدادروغه توقراربودهمیشه کنارم باشی

- توهم قرارنبودخیانت کنی

- من خیانت نکردم

- بروبزاربه دردخودم بمیرم من یه مردم یه مردباغیرتش نفس میکشه بزارقلبم یکم ارامش داشته باشه

اونقدراین حرفاروبابغض گفت که منم دلم به حالش سوخت وخیانت خودم وباورکردم امابابه یاداوردن وضغیتم باخشم فریادزدم

- چی میگی لعنتی میدونی من توچه حالیم توی لعنتی مگه یادت نیست توروزتولدم چه بلایی سرم اوردی

- روزتولدت مگه توتولدت کی بوده مثل اینکه منوبااون اشتباه گرفتی

- من وتو روزتولدم مگه نیومدیم تواین خونه

- توهم زدی خانم من اصلانمیدونم تولدت کیه که بخوام باهات جایی برم

حالم اصلاخوب نبودبغض به گلوم چنگ میزداماشکسته نمیشدتوچه بازی واردشده بودم شایان داشت چی میگفت چی واسه دفاع ازخودم داشتم

- من باردارم نمیتونی که منکربچت بشی

یهوصدای شایان رفت بالاوبافریادشروع به صحبت کرددختردیوونه چی ازجونم میخوای ، میخوای بیشترازاین خوردم کنی اومدی ومیگی بچه اون

دوست پسرنامردت بچه ی منه. منی که حتی انگشتامم بهت نخورده

وبعدشروع به گریه کردهمون موقع بودکه چشم به مامان وزندایی واقاجون افتادپس اونااینجابون.این همه نقش بازی کردن دلیلش این

بو.انصافابازیگرماهری بود.

قلبم نامنظم میزد ، احساس می کردم الان از جا کنده میشه ،

با بهت سرمو تکون میدم. چند بار دهنمو باز و بسته می کنم تا حرفی بزنم اما هر چقدر تلاش می کنم هیچ صدایی از گلوم خارج نمی شده. اشکهام

روی گونه ام جاری شدند. آب دهنمو محکم قورت می دم وبا صدایی که به سختی شنیده میشه میگم :


romangram.com | @romangram_com