#گناه_من_رسوایی_نیست_پارت_17
دردودل کنم تا کمی آروم بشم. نمی دونم چرا پگاه رو واسه ی حرف زدن انتخاب کرده بودم. خودم هم از این کارم تعجب کردم. بالاخره بعد از چند تا
بوق صدای شاد و سرحال پگاه داخل گوشی پیچید :
- سلام دوستی چه عجب یادی از ماکردی.لبخند کمرنگی می زنم ومیگم :
- سلام زنگ زدم هم حالتوبپرسم هم ازت تشکرکنم.
- تشکر؟
- دیروز لطف بزرگی درحقم کردی
خنده مستانه ای کرد و گفت :
- بی خیال رفیق حالاکلک کجاپیچونده بودی رفتی ؟
- حالااگه دیدمت واست میگم
حرف زدن با پگاه باعث شد روحیه از دست رفته ام روتا حدودی برگردونده بودباعث شدمن باز بشم همون پرین قبلی. خلاصه بعد از کمی حرف زدن
بهش گفتم :
- توچی کارامیکنی قصد ازدواج نداری؟
- راستشو بخوای چرا
- خب به سلامتی حالاطرف کیه چی کارس چه پیشه اس سوادمواد ... اصلاکلک بگوببینم کی قراره این اتفاق گذاشته شده؟
- دختر یکی یکی حالاکه چیزی معلوم نیست راستش یه مزاحم داریم اگه شرش کنده شه به زودی ازدواج می کنم.بعد هم خیلی سریع بحث رو
عوض کرد و گفت :
- خب حالاخانم خانما کادو چی گرفتی واسه تولدت؟
تعجب کردم. تا اونجایی که من می دونستم پگاه از تاریخ تولد من خبر نداشت و تا حالا یکبار هم نشده بود که تولدمو بهم تبریک بگه برای همین با
تعجب گفتم :
- مگه تو میدونستی تولدمه؟
- خب معلومه ناسلامتی چندساله دوستیم
راست میگفت ماباهم دوست بودیم امانه اونقدرعمیق. من فقط یه دوست صمیمی داشتم اونم تارابودکه دوسالی میشدبه تهران رفته بودن امابازم
قانع شدم لابدازجایی شنیده وتوذهنش مونده. صدای پگاه منو از افکارم بیرون کشوند :
- نگفتی چی کادوگرفتی
- مامانم یه پلاک خریده روش اسم آویدنوشته شده میگه پارسال به نیت بچه تو و شایان خریدم اینو که گفتم نمیدونم چرا احساس کردم خنده مردونه
romangram.com | @romangram_com