#گلشیفته_پارت_40
دوباره پر كشيدم به هفت هشت سال پيش.
تو اتاقم بودم.ظهر تا از مدرسه اومدم نهار خوردم و بازي كردم و كارتون نگاه كردم و لعدشم خوابيدم.غروب كه بيدارشدم تازه فهميدم چقد مشق دارم و تازه امتحان ديكته هم دارم نشستم پاي درسام و تا دير وقت درس ميخوندم فقط چند دقيقه رفتم پايين با پسرا غذا خوردم و دوباره تا دير وقت درس ميخوندم.خسته شده بودم و خوابم ميومد.انقد چشم به كتاب و كلمه ها بود كه خوابم برد. تو خواب حس كردم يكي موهام و ناز ميكنه.چشمام و باز كردم و بابا رو بالا سرم ديدم. با لبخند نگام ميكرد.سرم رو ميز افتاده بود و خوابم برده بود.تا بابا رو ديدم نميدونم چم شد.شدم عين گربه پشمالوها و خزيدم تو بغل بابايي.خودم و لوس كردم و گفتم_بابايي...خوابم مياد.
بابا بغلم كرد و سرم و بوسيد و يكم تو اتاق چرخوندم و گفت_دختر گلم..خسته اي بابا.
با ناز گفتم _اره بابايي.خيلي درس خوندم.
بابا دوباره بوسيدم و منو گذاشت تو تختم و گفت_حالا بخواب دختر قشنگم.
قبل از اينكه بره گفتم_بابايي چند تا دوستم داري؟
دستم و گرفت و بوسيد و گفت_ادم همه زندگيش و چندتا دوست داره.فرشته خوشگلم بخواب بابا.
دوباره بوسيدم و چراغ و خاموش كرد و چراغ خوابم كه شكل پري دريايي بود و روشن كرد و كتابام و از سر ميز جمع كرد و اروم گفت_دوست دارم بابا.چقد اون شب راحت و بي خيال خوابيدم.
لالا لا لا لا لا لا بخواب گل نازم
لا لا لا لا لا لا بخواب همه رازم.
بي اختبار يه قطره اشك از چشمم سرازير شد.يه قطره شد دوتا و بعد تبديل شد به هق هق و صورتم خيس از اشك شد.چقد دورم شلوغه و چقد تنهام.
همه خواب بودن ولي من دلتنگ بودم و دلم هواي بابام و كرده بود.
اروم رفتم تو حياط و بين چمنا نشستم و به يه درخت تكيه دادم .به يه نقطه خيره شدم و سعي كردم به ياد بيارم بابام چه شكلي بود.چشمام و بستم و تمركز كردم ولي خدايا بي فايده است چيزي يادم نمياد.هيچي يادم نيست جز يه تصوير خيلي محو.جز يه مرد قد بلند و چهار شونه با موهاي جو گندمي و صورت مهربون.اخ كه دلم واسه داستاناي اخر شبي كه واسم تعريف ميكرد تنگ شده.رلم واسه بوسه هاي مهربونش دلتنگه.يه اه عميق كشيدم كه صداي امير سام خلوتم و بهم زد.
امير سام_چي باعث شده اه به اين پر دردي بكشي؟
چشمام و باز كردم و امير رو روبروم همونجايي كه منتظر تصوير بابام بودم ديدم.به درخت روبروم تكيه داده بود.تيپ اسپرت و جذاب.
يه لبخند كجكي زدم و گفتم _سلام. كي اومدي من نفهميدم؟
اومد جلو و گفت_اين يعني نميخوام جواب بدم.عليك سلام.چند دقيقه اي ميشه.تو روياهات غرق بودي و حواست به من نبود.
به چشماش خيره شدم.چند وقتي ميشه كه چشماش واسم قشنگترين چشماي عالمن هرچند ساده و معمولي.
romangram.com | @romangram_com