#گلشیفته_پارت_33
فتانه هم از آب گل الود ماهی میگرفت و خودش و عین چسب دقلو میچسبوند به امیر.هرچند که اونم محلش نمیذاشت.بعد از شام بالاخره رفتن خونه هاشون و منم یه نفس راحت کشیدم.یکم جمع و جور کردیم و بعد شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم.
نشستم رو تخت و بروبرو خیره شدم.مگه من چکار کردم که امیر اینطور بی محلی بهم میکرد،آنقدر بیتفاوت بود،یه نفس عمیق کشیدم و رفتم کنار پنجره که دیدم امیر ایستاده تو حیاط و داره سیگار میکشه.یه سالی میشد که سیگار میکشید،عمو و خاله هم میدونستن ولی امیر سام به احترامشون جلوشون نمیکشید.
وقتی مطمئن شدم همه خوابن رفتم تو حیاط،تا بهم نمیگفت چشه خیالم راحت نمیشد.
اومدم بیرون.الان نشسته بود رو یه کنده چوبی.آروم رفتم نشستم کنارش.منوکه دیدباز یه پوزخند عصبیه دیگه زد و روش و ازم گرفت.
-من کاری کردم که اینطوری باید با پوزخندت روبرو بشم؟
امیر سام:خودت چی فکر میکنی؟
-از صبح دارم فکر میکنم ولی به نتیجه ای نرسیدم.
امیر:پس بهتره بخودت فشار نیاری.
-امیر تو چته؟من چکار...
امیر سام:بس کن گلی..من اون موقع با این کار اشکان به خاطر تو داشتم دیوونه میشدم وقتی دیدم بیهوش افتادی،اونوقت تو خیلی راحت بلند شدی جلوی همه طرف اون و میگیری و اون همه جیغ و غش و ندید گرفتی و میگی مهم نیست و لبخند تحویل من میدی؟
وا،امیر که آنقدر حساس نبود،من که حرفی نزدم فقط نخواستم بحث بالا بگیره و مهمونی رو خراب کنه.
:-امیر من منظوری نداشتم،فقط وقتی صورت خجالت زده اشکان و دیدم دلم براش ریش شد،همین.
امیر یکم ساکت شد بعد گفت:ناراحتی اشکان واست خیلی مهمه؟
نمیدونم چی شد که از دهنم در اومد و گفتم:تو واسم مهمتری ،اشکان فقط یه پسر بچه شیطونه،همین.
یه نفس عمیق کشید و گفت :ولش کن گلی،برو بخواب.
یه سیگار دیگه روشن کرد،اومد بذاره گوشه لبش که از دستش گرفتم و گفتم:میشه دیگه نکشی ،منو نگران میکنی.
برگشت تو چشمامو نگاه کرد و گفت: نگران واسه کی،من؟
سرم و آوردم پایین که یعنی آره.
romangram.com | @romangram_com