#گلشیفته_پارت_30

_ببند دهنتو.

ظرف و گذاشتم سر میز و گفتم_تو چرا نگفتی امیر سام اومده؟

هانی زد زیر خنده و گفت_اها.پس داداش ما تو هلو گندیده رو اون ریختی دیده؟

_هلو گندیده اون دختر عموی نچسبته.

هانی_با این یه مورد کاملا موافقم.

مریم_ایییشش.منم خیلی بدم میاد ازش.

با دخترا عصرونه خوردیم و کلی هانی سر به سر مریم گذاشت و خندیدیم.بعد دو ساعت مریم شال و کلاه کرد و رفت.منم چون دیگه روم نمیشد بیام بیرون گفتم سیرم و رفتم تو اتاقم و واسه شام هم نیومدم.بیرون که با امیر چشم تو چشم نشم.

هرچی عمو سهراب صدام زد جواب ندادم و چراغ اتاقم و خاموش کردم و خودم و زدم بخواب.حتی هانی هم اومد تو اتاقم که بیدارم کنه ولی خودم و زدم بخواب.صدای امیر سام اومد که گفت_بابا ولش کنید حتما خستست.بذارید بخوابه. وای حتی از صداشم خجالت میکشیدم.همون موقع یه پیام ازش اومد برام.بازش کردم نوشته بود_وقتی اس ام اس نمیدم خیال نکن بی خیال تو و روزگارتم تو فکرتم به یادتم زنده به انتظارتم این جوری که به فکرتم

فکر میکنم کنارتم

وای از پیامشم خجالت کشیدم و چشمام و محکم بستم.

یه جمعه هم که میخوایم استراحت کنیم از دست این فک و فامیلای عمو راحتی نداریم.خودم میدونم چه مرگمه که انقد عصبیم.چون عمو سپهر برادر عمو سهراب میخواد بیاد. اوف حوصله این فتانه رو ندارم.عمو سهراب یه برادر داره و دوتا خواهر.برادرش که همین آقا سپهر و یه دختر و پسر داره.فتانه و فرزان.فتانه یه سال از ما بزرگتره و حسابداری میخونه.فرزان هم همسن امیر سامه.یه خواهر عمو ایتالیا زندگی میکنه و یه دختر داره.یه خواهرش هم شیراز زندگی میکنه و سه تا پسر و یه دختر داره.خونواده عمو سهراب خیلی اپن مایند هستن.برعکس خونواده خاله فاطی که خیلی مقید و با ایمان هستند.خود خاله چادر و نماز خون و زن خیلی مهربونی هستش.خاله یه برادر داشت که شهید شده و به گفته خودش امیر سام قیافش و اخلاقش خیلی به داییش شباهت داره.یه خواهر هم داره که شوهرش با داداشش تو جبهه با هم بودن جانباز شده،رو ویلچر میشینه و نمیتونه بچه دار بشه.ولی زنش چون دوسش داشت به پاش مونده و میگه مراقبت از یه جانباز ارزشش برابری میکنه با شهید شدن عمو سپهر کرج زندگی میکنه و حالا امروز میخوان بیان اینجا.اه اصلا حوصله فتانه رو ندارم دختره سیریش.حالا داداشش پسر خوبیه ولی خودش اه.به خودم که نمیتونم دروغ بگم از بسکه از اون موقعی که میاد مثل کنه میچسبه به امیر سام رو اعصابمه.اصلا به منچه دختره سیریش دختر عموشه،غلط کرده دختر عموشه هر کاری خواست باید بکنه.ولییه حسی بهم میگه نباید از این دختره کم بیارم.لباسام و برداشتم و رفتم حمام.چون این خونه دوتا جوون مجرد داره ریسکش زیاده با حوله کوتاه بیام بیرون همونجا لباسام و میپوشم.یه دوش درست و حسابی گرفتم و دامن تنگ شکلاتیم و با بلوز یقه شل استین سه ربع نسکافه ایم و پوشیدم. توتنم فیت و خوش دوخت بودن.اومدم بیرون و یه راست رفتم اتاقم و دوش عطرشکلاتیم هم گرفتم و موهام و با سشوار خشک کردم.نشستم روبروی اینه و با کرم مرطوب کننده دست و صورتم و چرب و چیلی کردم.نگام به صورتم تو اینه افتاد.پوستم سفید بود ولی نه شیر برنجی مهتابی بود با لپای همیشه سرخ.چشمام درشت نبودولی خیلی کشیده بود رنگشم نمیدونم ابی روشن نقره ای دودی بود.بامژ ه های پر و مشکی و بلند ابروهای مشکی و بلند.بینی کوچیک لبای متوسط هم عرضی هم طولی.موهای بلند و به شدت لخت و به شدت مشکی پر کلاغی.قد متوسط و هیکل مناسب.دختر خیلی زیبایی بودم ولی حاضر بودم یه چهره معمولی داشتم ولی مثل بقیه خونواده داشتم.یه اه عمیق کشیدم و سعی کردم امروز و به چیزی فکر نکنم.یه مداد مشکی تو چشمم کشیدم که چشمام از این رو به اون رو شد.رنگ چشمام و روشنتر نشون میداد.موهام و پشت سرم بستم و یه شال رنگ لباسم رو موهام انداختم.جلوی عمو پسرا شال نمیزدم ولی بقیه نه.هانی هم جدیدا میزنه میگه فرید دوست داره.دختره شوهرذ لیل.

رفتم تو آشپزخونه کمک خاله فاطی.واسه نهار جوجه تو ابلیمو گذ اشته بود و برنج هم دم کرده بود و قیمه هم کنارش درست کرد.وسایل سالاد و آوردم و شروع کردم خرد کردن کاهو ها به خاله گفتم:-خاله هانی خرس گنده کجاست.

خاله:کجا میخوای باشه خاله.خرسا معمولا خوابن.اینم خوابه.

:-وا خاله یازده ها.

خاله:تو که میشناسیش حتما باید با کتک بیدار شه.

:-ولش کن خاله.عمو اینا تنها میان؟

خاله:نه خاله.خونواده برادر زنش اینا هم هستن.

-همونا که یه دختر و پسر دوقلو دارن.


romangram.com | @romangram_com