#گلشیفته_پارت_23

امیر سام_کدوم دوستت؟

هانی_نمیشناسیش.

امیر همونطور که دور میزد گفت_حالا بگو اشنا میشیم.

بعد یه چشمکم به من زد.با اینکه با چشمکش دلم زیر و رو شد ولی دوست نداشتم اینجوری شوخی کنه.هرچند میدونستم میخواد سر از کار هانی در بیاره.

هانی با اخم گفت_الهه.راضی شدی.

امیر سام بی تفاوت گفت_الهه کی..فامیلش؟

الهه متعجب گفت_وا داداش چت شده؟

امیر هم ناراحت گفت_کوفت و داداش.هر وقت کارش گیر میفته میگه داداش.من نباید بدونم تو با کی میری با کی میای؟

در خونه نگه داشت که هانی با بغض گفت_الهه احمدی.خیالت راحت.

اینو گفت و عصبانی پیاده شد.

امیر سام عصبی شد منظوری از حرفاش نداشت فقط نگران خواهرش بود.چقد من به هانی غبطه خوردم که کسی رو داره که انقد واسش نگرانه.یعنی الان شهاب یا شایان به من فکر میکنن؟نگرانم هستن؟

امیر سام_گلی بیا جلو.

اروم پیاده شدم و رفتم جلو نشستم.وای خدا از عقب انقد حرارتم بالا بود الان فکر کنم تب کنم.اروم نشستم و سرم و انداختم پایین.یکم رفتیم که امیر گفن_چرا سرت پایینه.من و تو که بار اولمون نیست با هم تنهاییم.

ووی خدا.تا حالا انقد خجالت نکشیده بودم.سرم و اوردم بالا و گفتم _نه خجالت نکشیدم.

یه نگاه بهم کرد که یعنی خر خودتی ومنم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که تو دلم بهش بگم خودتی و جد و ابادت.البته بجز عمو سهراب و خاله فاطمه.

_از هانی خیالت راحت باشه.

امیر سام_هست ولی نگرانیم و نمیتونم کنترل کنم.

یکم که رفتیم امیر تو یه خیابون خلوت و پهنی پارک کرد و گفت_گلی پیاده شو.


romangram.com | @romangram_com