#گلشیفته_پارت_20
اینو گفتم هنوز از دهنم در نیومده بود که 360 درجه چرخید سمت من و گفت_چی گفتی؟
سکوت من و که دید داد زد _گفتم چی گفتی؟
منم با خونسردی گفتم_حتما خودت اینکاره ای که فکر کردی بقیه هم اینجورین.وگرنه خودت دیدی که ما محل سگم بهشون نذاشتیم.
امیر سام_اولا بار اخرت باشه با من اینجوری حرف میزنی.من هرکاری بکنم اهل کثافت کاری نیستم.دو اگه مثل ادم لباس میپوشیدی و اون موهات و میکردی تو هیچ کس مزاحمتون نمیشد.
بغض گلوم و گرفت.طاقت نداشتم امیر سرم داد بزنه.چرا؟چرا طاقت بد حرف زدنش و نداشتم.چشمام پر از اشک شد ناخواسته.
چشمام وقتی اشکی میشد بقول هانی مثل غروب دریا میشد.
یه قطره اشک تپل از گوشه چشمم چکید پایین.ولی هنوز خیره به چشمای امیر بودم.اشکام و که دید کلافه شد.برگشت دست کشید تو موهاش و با یه صدای خفه گفت_بس کن ...گریه نکن..
ولی نمیدونم چی تو حرفش بود که بغضم ترکید و گریم شدت کرد.
یهو عصبی شد و گفت_د گریه نکن لا مصب .و کوبید رو فرمون و از ماشین پیاده شد.عصبی بود از قیافش پیدا بود.به ماشین تکیه داد و دست کشید تو موهاشو همونجا نگهشون داشت.
فرید و هانیه داشتن میومدن.سریع اشکام و پاک کردم.
دوتا نفس عمیق هم کشیدم.فرید رفت پیش امیر ولی هانی نفهمید چی شده اومد داخل و گفت_اینم هایدی.
ولی تا چشمای سرخ منو دید گفت_گلی چی شده ..گریه کردی؟
لبخند زدم و گفتم_نه بابا گریه واسه چی؟
هانی_خر خودتی.ریملاتم ریخته که..امیر چیزی گفت؟
همون موقع امیر و فرید هم سوار شدن.امیر حرفی نمیزد ولی انقد این فرید کرم ریخت و ور زد تا اونم نیشش باز شد.ساندویچامون و تو ماشین خوردیم.البته من دو سه لقمه بیشتر نخوردم.هنوز بغض تو گلوم بود.اه چقد لوس شدم بدم میاد.
امیر از تو اینه نگام کرد دید نمیخورم اونم تا نصفه خورد بقیش و نخورد.رسیدیم خونه و من بعد از اینکه سلام کردم رفتم تو اتاقم.لباسام و عوض کردم و دراز کشیدم رو تختم.فکر میکردم بیام تو اتاق میشینمیه دل سیر گریه میکنم ولی دیگه گریم نیومد.بجاش پلکام سنگین شدن و خوابم برد.
romangram.com | @romangram_com