#گلشیفته_پارت_16
هانیه با اخم روش و کرد اونور و گفت_ همیشه همینجور بودی گرسنت که میشه هار میشی.خب چکار کنم همشون قشنگن دیگه.
_ببینم اگه فریدم بذارن بین یه مشت پسر خوشگل چکار میکنی؟
یکم فکر کرد و گفت_خب سخته انتخابش ولی از تو حتما کمک میگیرم.
یکی زدم تو سرش و گفتم_یعنی خاک بر سرت با این عاشق شدنت.
و رفتم سمت فست فودی اونور خیابون.اومد دنبالم و رفتیم تو دو تا پیتزا سفارش دادیم.انقد گرسنه بودم که همه پیتزا رو با سالاد و سیبزمینی هامو خوردم.
هانیه_یعنی من موندم تو انقد میخوری اینا همه کجا میرن؟
_تو شصت پام.
هانیه_واقعا هم باید اونجا برن.اونوقت منه بدخت اکسیژن وارد ریه هام میشه تبدیل میشه به پیه و چربی.
_حسودی نکن.پاشو بریم دیر شد.
دوباره رفتیم همون پاساژ و من دوتا مانتو و شلوار و مقنعه و کفش و کوله خریدم.البته به اضافه عطر و ادکلن.
هانی هم دید سرش بی کلاه مونده هر چی من خریدم خرید به اضافه یه ساعت و یکم لباس زیر که واسه دوتامون خرید.
از خستگی داشتم میمردم ولی این هانی عین این بازیای کامپیوتری که جون اضافه پیدا میکنند سرحال میشن دیگه نمیمیرن شده بود.سرحال و قبراق. تاکسی دم خونه پیادمون کرد.دستامون پر از خرید بود.هانی در و باز کرد و تندی دویید که بره خریداش و نشون بده.منم هن هن کنون داشتم میرفتم تو که دیدم امیر سام داره میاد سمت من.باز دوباره خوشتیپ کرده بود.بوی عطرش داشت خفم میکرد .با دیدن دستای پر از خریدم اومد کمکم و خریدام و گرفت و گفت_چته تو؟داری میمیری که؟
_از دست این خواهرت مردن که سهله کفن پوسوندم.
خندید .یه خنده قشنگ و گفت_حالا خوبه خرید کرده بود.خودت که میدونی اکثر وقتا میره دست خالی بر میگرده.
_اره ولی ادمش کردم.دیگه سر براه شده.
خیره شد تو چشمام و گفت_میدونم.میتونی...
_چیو؟
امیر سام_اینکه یکی رو سر براه کنی.
romangram.com | @romangram_com