#گل‌های_باغ_سردار_پارت_69

نرگس بدون این‌که از این سوال آشفته شود، با سری افراشته به تک تک افراد داخل سالن نگاه کرد و جواب داد: خوب حق هم دارند، تعجب کنند؛ چون ما به هیچ‌کس نگفتیم که تو من و داریوش رو این‌طور تهدید کردی. این بخاطر درایت برادرمون بود که می‌دانست فرهاد پشت همه این قضایاست؛ البته همه ما می‌دانیم که تو هیچ تقصیری نداری و فرهاد از سادگی تو سوءاستفاده می‌کنه، بهتره خودت رو ناراحت نکنی، ما طرف تو هستیم.

کوروش دیگه طاقت نداشت، آن‌جا بایستد و دروغ‌های نرگس را بشنود، پس به آشپزخانه رفت. رز همسرش را همراهی کرد. شقایق که باورش نمیشد آن‌قدر احمقانه به فرهاد اطمینان داشته که هرچه او گفته‌است، باور کرده و بدون اعتراض انجام داده‌است، با چشمان اشک‌آلود به پدرش نزدیک شد: پدر من یادم نمی‌یاد؛ اما شاید به خاطر شما این‌کارها را کردم... می‌دانید، فکر می‌کنم دلم نمی‌خواسته شما رو ناراحت کنم. حالا می‌خوام تمام سرکشی‌های آن موقع را جبران کنم... کمکم می‌کنید؟

همایون خان که نمی‌توانست به چشمان معصوم شقایق نگاه کنه سر او را روی سینه گذاشت، موهای مشکی ابریشمیش را نوازش کرد و با صدایی بغض گرفته؛ اما با صداقت گفت: نگران نباش عزیزم... قول میدم، جلوی این ازدواج را بگیرم.

مریم خانم که در این مدت فقط نظاره‌گر این بحث بود، نفسی به راحتی کشید و این آرامش را با لبخند همراه کرد. لبخندی که اخمهای نرگس را در هم کشید.

***

ویلای سردار بزرگ در خوابی عمیق فرو رفته بود. تنها کسی که بیدار بود، دختر بزرگ خانواده نرگس بود که از شش صبح در آشپزخانه می‌چرخید. ظروف را در کابینت‌ها جای داده و خوراکی‌ها را بسته بندی کرد تا به سرایدار بدهد و حالا که کارش تمام شده بود با صدای بلند هشدار داد: اگرهمین الان بیدار نشید با تنگ آب میام سراغتون، باید زودتر بریم تا توی ترافیک اسیر نشیم. تا ده دقیقه دیگه همه باید توی ماشین‌ها باشند.

بیشتر از یک ربع از ده دقیقه فرصتی که نرگس به بچه‌ها داد می‌گذشت؛ اما هنوز هم، همه حاضر نشده بودند. همه منتظر شقایق و لاله و لادن بودند. پدر خواست که عجله نکنند تا لاله و لادن به شقایق کمک کنند وسایلش را جمع کند و چیزی جا نگذارد. آن روز شقایق سر از پا نمی‌شناخت؛ زیرا می‌توانست به خانه بازگردد. او امیدوار بود، دیدن خانه و اتاقش بتواند به بازگشت حافظه‌اش کمک کند. هر چه امیدواری او بیشتر میشد، دلواپسی نرگس نیز بیشتر میشد.

آن‌روز داریوش به او خبر داد که اتاق شقایق را پاک سازی کرده است؛ البته این هم یکی از نقشه‌های نرگس برای دور نگه‌داشتن شقایق از گذشته‌اش بود.


romangram.com | @romangram_com