#گل‌های_باغ_سردار_پارت_66

سکوتی سنگین بر سالن سایه افکند. همایون خان جلوی شقایق نشست، دست‌های او را در دست گرفت و گفت: دیگه حتی برای شوخی هم این جمله را به زبان نیار.

شقایق که از حرف خود پشیمان شده بود جواب داد: متاسفم پدر، ولی خواهش می‌کنم، یک راهی برای به‌هم زدن این نامزدی پیدا کنید؟

همایون خان: اول باید کارخونه و املاک را بفروشیم، فعلا نمی‌تونیم اونو ناامید کنیم.

شقایق: خوب اگر برای رها شدن از دست فرهاد باید اینکار را بکنم من حاضرم؛ اما نمی‌خوام حق فرهاد و خواهرش را پایمال کنم.

همایون خان دست بدون گچ دخترش را نوازش کرد: نگران آن‌ها نباش، پدربزرگتان مخصوصا تاکید کرده که بچه های فرزاد هیچ سهمی از ارث او نمی‌برند. آن‌ها سال‌ها پیش بعد از مرگ پدرشان آنچه که باید را از پدرم گرفتند، حتی بیشتر از سهم‌شون. پس تو نباید نگران این موضوع باشی.

شقایق: خوب اینکه خیلی خوبه. خود آن‌ها هم می‌دانند که نباید از کارخونه سهمی ببرند!

لادن دوباره به میان حرف آنها پرید و گفت: این آخر منو می‌کشه.

همایون خان اخمی کرد و با جدیت گفت: شوخی کافیه لادن!


romangram.com | @romangram_com