#گل‌های_باغ_سردار_پارت_63

شقایق با تعجب پرسید: کجا میریم؟

لاله زودتر جواب داد: خارج، دو ساله داریم، برنامه ریزی می‌کنیم که بریم. فقط فروش کارخونه و املاک مونده.

لاله پس از گفتن این حرف چهره خود را پشت موهای بلندش پنهان کرد تا گونه سرخ شده از خجالتش را پنهان کند.

شقایق: راست میگی؟... مادر و کوروش هم گفتند که من خودم این پیشنهاد را دادم. حالا می‌فهمم دلیلش چیه!

لادن باکنجکاوی پرسید:خوب دلیلت چیه؟

شقایق: من تا وقتی اینجا هستم نمیتوانم نامزدی را بهم بزنم، کارخونه دست و پای منو برای بهم زدن نامزدی بسته؛ بنابراین باید کارخونه را بفروشم و از کشور خارج شم تا بتونم نامزدی را بهم بزنم.

برای بار دوم از روی نیمکت بلند شد. چند قدم جلو رفت و دوباره بازگشت و بلند گفت : من احمق چرا با اون نامزد کردم؟... یعنی با فروش کارخانه می‌تونم این کار احمقانه را جبران کنم؟

صدای نرگس سه دختر را از جا پراند: درسته! بهتره هر چه زودتر این کار رو بکنی.


romangram.com | @romangram_com