#گلهای_باغ_سردار_پارت_58
بدون مکث ادامه داد: خوب ممکنه لاله راست بگه. اما خاله، تو نشنیده بگیر من سه سال دیگه بیست و پنج سالم میشه طرف تو رو میگیرم.
شقایق: یعنی اگر الان من بخوام نامزدی را بهم بزنم تو طرف فرهاد را میگیری؟
لادن دستهایش را به نشانه تسلیم بالا برد: ای وای خاله جون، من کی همچین حرفی زدم؟... فقط نگرانم... اگر بخواهیم، نامزدی را بهم بزنیم، جنجال به پا نشه؟
لاله پرسید: کدام جنجال؟
لادن: نابغهها .فکر کنید؛ اگر بفهمند که شقایق با ازدواج مخالفه باید یک جوری شر پسر عمو را از سرش کم کنند.
لادن منتظر شد تا آنها ابراز کنند که موضوع را فهمیدهاند؛ اما سکوت دخترها او را مجبور کرد، بیشتر توضیح دهد: وای... خوب آنوقت آقا فرهاد قدعلم میکنه که بابابزرگ را فریب دادیم و همه چیز را به نام شقایق کردیم تا سهم او را از ارثیه ندیم.
شقایق مشکوک شد: منظورت چیه؟
لادن نفسش را با صدا بیرون داد: اووووف... خوب راستش خاله شما باید یک حقیقتی را بدونی.
romangram.com | @romangram_com