#گلهای_باغ_سردار_پارت_53
شقایق نمیتوانست با دست گچ گرفته کار زیادی انجام دهد بنابراین کارها را به زن برادرها و خواهرهایش سپرد و خود را در دورترین نقطه از آشپزخانه پنهان کرد تا اینکه کیک تولد لاله بریده و هدایا به اولین نوه بیستوپنج ساله خانواده داده شد.
سند آپارتمانی که برای لاله خریداری شد... چند تکه طلا و جواهری زیبا از طرف پدربزرگ و مادربزرگ، داییها و خاله نیلوفر و همینطور پدر و مادرش .
هدیه لادن نیز یک دست لباس اسکی زیبا بود که همه را متعجب کرد و شقایق گردنبند زیبای دست سازی به شکل گل لاله به او داد که قبلا به جواهر ساز مادرش سفارش داده بود و داریوش زحمت تحویل گرفتن آن را کشید.
شقایق موقع کادو دادن نزد بقیه آمد و تمام مدت خود را پشت کوروش پنهان کرد تا در دید فرهاد نباشد. او به یاد نمیآورد که برای آن میهمانی چه برنامه ای ریخته و این موضوع آزارش میداد که لادن به کمکش آمد.
لادن باهوشتر از آن بود که بخواهد اصل ماجرا را برای شقایق توضیح دهد و از طرف خانواده مورد شماتت قرار گیرد پس بدون اینکه دیگران متوجه شوند به شقایق گفت: به چی فکر میکنی؟ همه این کادوهایی که گرفته، با کادوی دومی که تو میخواهی بهش بدی قابل مقایسه نیست.
شقایق با تعجب به چشمان خندان لادن نگاه کرد و او با اشاره به شقایق فهماند که نباید حرفی بزند: هیس... بعدا برات میگم، فعلا چیزی نگو و این اخمها را باز کن تا مجبور نشدی، بری برای باز کردن گره ابروهات از بوتاکس استفاده کنی.
شقایق که کنجکاو بود بداند لادن چه چیزی را پنهان میکند، برای اینکه دیگران مشکوک نشوند لبخندی زد و فکر کرد: باید صبر کنم، ببینم، این دختر شیطون چی میخواد بگه؟
لادن از کنار او گذشت و کادوی کوچک فرهاد را از روی میز برداشت: خوب اینهم آخرین کادو... حالا چی هست؟
romangram.com | @romangram_com