#گل‌های_باغ_سردار_پارت_47

آقای رسولی: اشکالی نداره پیش میاد. حالا برای چه روزی وقت دارید؟

شقایق بلافاصله جواب داد: الان نمی‌دونم باید وقتی برگشتم، تصمیم بگیرم. مگر اتفاق خاصی افتاده؟

آقای رسولی: نه چیزی نیست. فقط باید چند سند را امضا کنید.

کوروش نگران شد و با دست به شقایق اشاره کرد که راجع به اسناد بپرسد.

شقایق سری به نشان فهمیدن تکان داد: ببخشید می‌تونم، بپرسم کدام اسناد.

آقای رسولی: چطور؟... مگر فراموش کردید؟

شقایق بدون مکث جواب داد: بله یک کمی سرم شلوغ بود، یادم رفته.

آقای رسولی توضیح داد: بله می‌فهمم. پس یادآوری می‌کنم. یکی سند خرید آپارتمان برای لاله خانم؛ البته چون قرار شد تا تولدش آماده شود، عجله کردیم و دوم سند اتومبیلی که شما فروختید. باید آن را به نام خریدار کنیم.


romangram.com | @romangram_com