#گلهای_باغ_سردار_پارت_24
با نگاه متعجب شقایق نرگس متوجه اشتباهش شد و گفته خود را اصلاح کرد: ببخشد نباید گیجت کنم... فقط بدون کارش از بقیه خیلی بهتره! توی تمام عکسها تو هم هستی؛ یعنی این عکسهای توست با تمام افراد خانواده برای اینکه مطمئن شی که همه ما اعضای خانوادهات هستیم... البته، دکترت گفت که باید اینکار را بکنیم.
شقایق از روی کنجکاوی برای شناخت افراد خانواده به صفحه تبلت نگاهی انداخت، اولین عکس مربوط به پدر و مادرش بود. آنها روز قبل هم آنجا بودند: پس اینها پدر و مادرم هستند... من دیروز دیدمشون، حتما خیلی نگران شدند؟... خیلی گریه میکردند.
نرگس: خوب معلومه باید هم نگران میشدند تو بچهی آنهایی!
شقایق با انگشت همانطور که نرگس نشانش داد، روی صفحه کشید. عکس بعدی شقایق به همراه خود نرگس، همسرش فریدون خان و دو دخترش لاله و لادن بود.
لادن کنار عکس توضیح داده بود که عکسها را به ترتیب سن گذاشتم، مامانم ازهمه بزرگتره البته یکی جا انداختم دایی اردشیر.
لادن چیزی راجع به اینکه اردشیر با هیچکدام از افراد خانواده عکس نداره نگفته بود. شقایق هم که بیصبرانه مشتاق دیدن بقیه عکسها بود به این موضوع توجه نکرد و فقط به شوخی لادن خندید و نگاهی به نرگس و ابروهای گره خورده اش انداخت.
نرگس نا امیدانه گفت: درسته هم زبان انگلیسیش خوبه هم کامپیوترش، راستگوست و خیلی مهربونه؛ اما متاسفانه برای شوخی هیچ مرزی نداره.
شقایق یکبار دیگر به عکس نرگس و دخترانش نگاه کرد و برای آنکه صحبت را عوض کند پرسید: منم از اینا دارم؟
romangram.com | @romangram_com