#گل‌های_باغ_سردار_پارت_23

نرگس بدون توجه به نگاه تحسین‌گر شقایق اضافه کرد: چند تا وسیله و مقداری خوراکی برات آوردم.

بعد شروع به خارج کردن وسایل و خوراکی‌ها از سبد و ساک‌هایی که همراهش آورده بود، کرد و همان‌طور که صحبت می‌کرد، آب و میوه‌ها و چند بسته شکلات و شیرینی را در یخچال گذاشت.

و به او گفت: انگار بیخود نگران بودم، همه چیز اینجا هست. با اینکه همه چیز خوبه؛ اما امیدوارم، نخوان زیاد اینجا نگهت دارند. توی خونه جات حسابی خالیه.

سپس ساک رنگی کوچکی را برداشت و به سمت کمد کوچک کنار تخت رفت، کشوی آن را بیرون کشید و با تعجب گفت: خوبه! برس و آینه و کرم دست و مسواک و حوله اینجا هست؛ اما من خودم برات از خونه آوردم به اضافه رژلبت، کرم‌های صورتت و لباس‌هات و مهمترین چیز!

آن وقت مانتو خود را درآورد و داخل کمد آویزان کرد. شالش را که جنس لطیفی داشت، روی شانه انداخت و عینک آفتابی مارک دارش را از روی سر برداشت و داخل کیفش گذاشت، سپس کنار تخت نشست و آی پد مشکی رنگی از کیف بزرگش خارج کرد و روشن نمود و با کمی جستجو فایلی را باز کرد و آی پد را روی پای شقایق گذاشت.

در تمام این مدت شقایق محو تماشای او بود، لباس، کیف و کفش موهای روشن و صورت آرایش کرده.

نرگس بدون توجه به نگاه کنجکاو او توضیح داد: از همین‌جا شروع کن عکس همه اینجاست.

وقتی نگاه کنجکاو شقایق را دید، با انگشت نشان داد که چطور عکس بعدی را ببیند و گفت: این‌طوری جلو ببر، لادن اسم همه و نسبت‌شون را با تو کنار شان نوشته راستش نمی‌دونم، چطوری؛ ولی کارش درسته! البته تو و لاله هم یک چیزهایی بلدید؛ اما توی خانواده ما لادن خود بیل گیتسه.


romangram.com | @romangram_com