#گل‌های_باغ_سردار_پارت_196

اما اردشیر نسترن را از رز گرفت و برای اینکه او را وادار به حرف زدن کند، گفت: و شما خانم کوچولوی خوشگل اسمتون چی بود؟

نسترن نگاهی به تازه وارد انداخت. وقتی دید همه‌ی چشم‌ها به او دوخته‌شده با شیرین زبانی گفت: اسم من نسترن‌سرداره دختر بابا کوروش، اسم شما چیه؟

اردشیر صورت او را بوسید و گفت: اسم من اردشیرِسرداره و برادر بابا کوروش هستم.

نسترن نگاهی به او و سپس نگاهی به داریوش انداخت و گفت: شما هم عمو داریوش هستید؟

اردشیر لبخندی زد و گفت: نه من برادرش هستم. عمو اردشیر.

نسترن با کنجکاوی به صورت او دست زد و گفت: پس چرا شبیه بابا بزرگی؟

اردشیر با حوصله جواب داد: مگر اشکالی داره که من شبیه بابا بزرگ باشم؟

نسترن ابروهایش را در هم کشید و گفت: نه اشکالی نداره.


romangram.com | @romangram_com