#گلهای_باغ_سردار_پارت_165
نرگس چنگی به موهای خرمایی کوتاهش زد و با صدای بلند گفت: آخ... خدایا چطور میتونم قبل از آمدن اردشیر، همه چیز را بفهمم؟
در این وقت صدای لادن که پشت سر او ایستاده بود، به گوش رسید که گفت: مامان چرا داری موهات رو میکنی؟ بگذار بیاد از خودش بپرس.
نرگس از ترس چند قدم عقب رفت و با عصبانیت گفت: باز تو فالگوش ایستادی؟ مگه نمیگم، وقتی دارم با کسی صحبت میکنم دزدکی به حرفهای من گوش نده؟
لادن که تمام صحبتهای مادرش با فرناز را شنیده بود با بیتفاوتی نسبت به عصبانیت او گفت: من دزدکی گوش نکردم. وقتی رسیدم در اتاقتون باز بود و داشتید بلند صحبت میکردید. حالا چرا اینقدر کنجکاوی بدونی کی عاشق کی بوده؟
نرگس که نمیتوانست جواب او را بدهد، با اوقات تلخی گفت: تو فضولی نکن. وای به حالت اگه کسی از این موضوع بویی ببره. خدمتت میرسم.
از اتاق خارج شد تا جلوی سوالهای بیشتر او را بگیرد؛ زیرا میدانست که لادن تا ته وتوی موضوع را در نیاورد دست بردار نیست.
***
شقایق و مادرش بالاخره اتاق اردشیر را آماده کردند و توانستند، نفس راحتی بکشند که زنگ در خبر از آمدن میهمانی ناخوانده میداد.
romangram.com | @romangram_com