#گل‌های_باغ_سردار_پارت_16

همه و همه باید در این مسئله مهم دست در دست هم می‌دادند تا با اتفاق ناگواری که افتاده روبرو شوند. آنها باید برای کمک به شقایق و بخصوص خانواده، نکاتی را که از نظر او حیاتی بود به خاطر می‌سپردند.

خواهر بزرگش دراین برهه خاص کنارش بود، کسی که تمام نقشه های اورا تایید میکرد و البته هیچ‌کس نمی‌دانست که هر دوی آنها رازی را پنهان می‌کنند.

نرگس اگر هم می‌خواست، نمی‌توانست با او مخالفت کند؛ زیرا مسبب این حادثه بود و داریوش می‌توانست با این لطف که رازش را نگه می‌داشت، در مراحل بعدیِ نقشه ای که در سر داشت، ازحمایت خواهر بزرگش برخوردار شود.

منزل داریوش برای جلسه اضطراری ازآن جهت انتخاب شد که اگر کسانی متوجه غیبت بی دلیل شقایق می‌شدند، هر جایی را ممکن بود، به دنبال او بگردند؛ الا منزل داریوش؛ زیرا مدتها بود که شقایق به خانه داریوش رفت و آمد نمی‌کرد و این مسئله برگ برنده ای برای او شد تا آن شب دور از چشم‌های بیگانه و همینطور چشمان تیزبین شقایق که همیشه او را زیرنظر داشت و خطاهایش را مانند یک معلم گوشزد می‌کرد؛ هرچقدر که دلش می‌خواست توطئه کند.

تنها ناراحتی داریوش عمو زاده فرصت طلبش بود که تهدید جدی برای نقشه‌های او بشمار می‌آمد از آن جهت که این مزاحم همیشگی این بار پا را از گلیمش درازتر کرد، فرهاد ازدلیل اصلی تصادف شقایق اطلاع کامل داشت و چند ساعت قبل توانست، بدون هیچ ترسی داریوش و نرگس را تهدید کند که اگر با او مهربان نباشند، عواقب بدی برایشان خواهد داشت و این مسئله نیز از دسته گلهای نرگس بود که به دنبال پیدا کردن افرادی برای تعقیب شقایق از او کمک خواست.

خانم سردار فنجان چایی را که عروسش به او تعارف کرد، گرفت. همسر داریوش خانواده شوهرش را دوست داشت؛ اما با وجود داشتن خدمتکار و آشپز هیچ‌وقت از مهمانداری در منزلش راضی نبود، به‌طوری‌که حتی آن شب با وجود خاص بودنش، اخم‌های او لبخندهایی موزیانه، روی لب‌های لادن و لاله دختران نرگس نشاند؛ اما صحبت‌های داریوش آن‌قدر جدی بود که حتی لادن لوده نیز از سربه‌سر گذاشتن بقیه دست کشیده و به دستورهای دایی بزرگش گوش می‌کرد. صدای بم زیبای داریوش در سالن پذیرایی پیچید و بقیه را وادار به سکوت کرد: حالا که همه به حساس بودن موقعیت پی بردید باید چند نکته را در نظر داشته باشید که پدر با آنها موافقت کرده.

آقای سردار به یک باره چندین جفت چشم را برروی خود میخکوب دید و چون همه منتظر عکس‌العمل او بودند، با سر گفته پسرش را تائید کرد.

داریوش با این علامت لبخند رضایتی زد و ادامه داد: همانطور که گفتم شقایق نباید از وقایعی که در دو سال گذشته اتفاق افتاده خبردار شود.


romangram.com | @romangram_com