#گل‌های_باغ_سردار_پارت_125

شقایق گیج شده بود. یعنی چی که دادگاه به او و شهرام اجازه ازدواج داده؟ اصلا این شهرام کیست؟ یعنی مرد داخل عکس همان شهرام ناشناس است؟برای فهمیدنش باید بقیه مطلب را می‌خواند.

تمام خانواده در این سه روز در سکوت به سر میبرند و هیچکس با من صحبت نمیکند . میترسم که بازهم خواهرم نقشه دیگری بکشد تا من و شهرام را از هم جدا کند . او آنقدر عصبانی است که وقتی این خبر را شنید جلوی همه سیلی محکمی به صورتم زد هنوزهم جای انگشتانش روی پوستم می سوزد

این باور کردنی نبود. شقایق داشت دیوانه میشد. نرگس او را کتک زده بود؟ چرا نرگس نمی‌خواسته که شقایق با شهرام ازدواج کند؟ شقایق با چشمانی پر از اشک شروع به خواندن کرد. سیلاب اشک‌های گرمش جلوی دیدش را تار کرده بود؛ اما او با سماجت ادامه داد.

خدا میداند که خود من هم به این کار راضی نبودم اما پدر مرا مجبور کرد برای ازدواج با مردی که دوست دارم از او به دادگاه شکایت کنم و حالا که قاضی بعد از تحقیقات اجازه داده تا ما با هم ازدواج کنیم . همه به چشم یک دختر بد به من نگاه میکنند . حتی لاله .

لاله ای که خودش عاشق هومن شاکری شده .نباید از عاشق شدن من ایراد بگیره !!!!. عشق، عشقه چه مثل عشق من دوطرفه وچه مثل اون یکطرفه . به نظر من نباید هیچ کس را به خاطر عاشق شدن سرزنش کرد .

شقایق اشک‌های روی صورتش را با پشت دست خشک کرد. چطور می‌توانست، باور کند که او با خانواده‌اش به خاطر یک مرد جنگیده، به دادگاه رفته و حتی از خواهرش سیلی خورده‌است؛ حتی باورنمی‌کرد، لاله تودار هم عاشق باشد.

دیگر طاقت نداشت. پس برگ دیگری از دفتر را ورق زد. با تعجب دید که تاریخ آن مربوط به شبی است که فردای آن روز، او تصادف کرده‌است.

نوزدهم شهریور


romangram.com | @romangram_com