#گلهای_باغ_سردار_پارت_124
به همسرعزیزم /باعشق /هفت اسفند/ عاشق همیشگی تو
شقایق با نفرت جمله را تمام کرد و با خود گفت: پسر عموی عزیزمان، هم شاعر است، هم عاشقه.
با بی حوصلگی عکس را برگرداند تا چهرهی او را ببیند؛ اما به جای چهرهی آشنای فرهاد مرد جوان ناشناسی با چشمانی عسلی دندانهایی سفید، صورتی تراشیده که پلیوری آبی به تن داشت. در میان برفها زانو زده بود و جعبه کوچک جواهری تقدیم بینندهی عکس میکرد و به او لبخند میزد. شقایق با دستهای لرزان عکس را جلوی نور آباژور که تنها روشنایی اتاق بود گرفت. حلقهی زیبایی درون جعبه باز چشمانش را خیره کرد. وحشت و تعجب همزمان او را در برگرفت. چند ثانیه احساس کرد، مرده؛ زیرا نه چیزی میدید و نه چیزی میشنید. تا اینکه صدای زنگ تلفن اتاقش او را به خود آورد او فراموش کرده بود که تلفن اتاقش را قطع کند و با آن صدای گوش خراش ممکن بود، پدرش بیدار شود و بخواهد، از طبقهی بالا برای جواب دادن به آن، پایین بیاید. شقایق وقت نداشت، بیشتر فکر کند. به سرعت خود را به اتاقش رساند و سیم تلفن را از پریز بیرون کشید. الان وقت نداشت با هیچکس صحبت کند. فقط میخواست بداند که آن عکس متعلق به کیست و در دفتر خاطرات او چه میکند؛ زیرا مسلما عکس مال او نبود. حتما متعلق به کس دیگری بوده و شقایق آن را آنجا نگه میداشته تا بعد آن را به صاحبش پس بدهد.
این توجیه برای خودش نیز قابل قبول نبود؛ اما شقایق نمیخواست باور کند که سه ماه تمام از طرف خانوادهاش فریب خورده است و برای اینکه بتواند، فکر کند. به آشپزخانه رفت، از یخچال یک بطری آب برداشت و به اتاق بازگشت. او نمیخواست بدون فکر نتیجه گیری کند؛ چرا باید خانوادهاش او را فریب دهند. این اصلا درست نبود و نباید به این سرعت قضاوت میکرد.
اینبار برای اینکه خیالش راحت شود، در اتاق را قفل کرد و روی تخت برادرش نشست. در بطری را باز کرد و تا آنجا که میتوانست، یک نفس آب خورد با اینکار کمی آرام شد و به دفتر قرمز خیره شد: تو نمیتونی احساسات من به افراد خانوادهام را عوض کنی.
با این حرف کمی به خود مسلط شد دفتر را برداشت و ورق زد.
هشت شهریور
اینقدر ناراحتم که حتی نمیتونم برای تو بنویسم . نرگس اصلا به حرفهایم گوش نمیکنه توی این هفته نه پدر و نه داریوش حتی جواب سلام هایم را نداده اند . سه روز پیش بالاخره بعد از شش ماه ، دادگاه به من و شهرام اجازه داد تا قانونا وبدون اجازه پدر ازدواج کنیم .
romangram.com | @romangram_com