#گلبرگ_پارت_39
_بله...
_قهری؟؟؟
_...
_من معذرت میخوام...اما می دونی چقدر برام عزیزی...دوست دارم خوشبختیتو ببینم ...تا کی میخوای تنها باشی
_درست نبود اون مسئله تو جمع باز گو بشه...من به عنوان یه دختر عاقل وبالغ حق انتخاب دارم
_صد در صد...
_خوبه
_اما من نگرانتم گلبرگ ...تو به هیچکی اجازه نمی دی بهت نزدیک شه...سریع جبهه میگیری
_اینطور نیست
_چرا هست...از همه فراری هستی...من هیچ وقت فکر نمی کردم به علی رضا نه بگی...تو و علی از یه دنیایین... حرف مشترک زیاد با هم دارین ...علی پسر خوبیه و مهم تر از همه، تو رو پرستش میکنه...
_من علی رو دوست دارم، قبول ...اما علی برام مثل یه برادر میمونه مثل تو...نه بیش تر نه کم تر ...
_بهش فرصت بده شاید نظرت عوض شه...
_چیزی عوض نمیشه...
_گلبرگ تو یه دختری که تنها زندگی میکنه بعضی شبا دیر میری خونه اینا چیزایی هستش که دنبال خودش حرف و حدیث به همراه داره...درک میکنی چی میگم ...تو خوشکلی یه ناز ذاتی تو صدا و رفتارت هست که ناخواسته مردا رو به سمت خودت جلب میکنی ...من همیشه نگرانتم...تا حالا هم این همه خواستگار بلند و کوتاه جواب کردی من چیزی نگفتم اما علی فرق میکنه میدونم میتونه خوشبختت کنه...جواب من سکوت نیست گلبرگ...
_من همیشه طوری زندگی کردم کسی به خودش اجازه نده قضاوتم کنه...
_میدونم عزیزم...اما نمیشه دهن مردم بست..به حرفام فکر کن...به علی فکر کن...قبول؟؟؟
_باشه..
_خوبه...هفته دیگه عقد سالومه هست قراره یه جشن کوچیک بگیرن...
_به سلامتی...مبارکش باشه...
_دوست داره تو هم باشی...
_ممنون اما تو اون جمع خیلی ها هستن علاقه به دیدن من ندارن...
_تو به خاطر سالومه بیا...
romangram.com | @romangram_com