#گلبرگ_پارت_24

از اتاق خارج شد اریان را پالتو به دست جلوی در خروجی دید به او نزدیک شد...
_دارید میرید...
_بله...شما تشریف نمیبرید...
_چرا منم باید کم کم اماده شم برم خونه..
_میرسونمتون...
_نه...نه .ممنون من خودم با اژانس میرم
_من تعارف نکردم...تو ماشیم منتظرتونم...
_نه من خودم...
_عرض کردم میرسونمتون...
گلبرگ شانه ای بالا انداخت خب حداقل اژانس نمی گرفت این ماه خیلی ولخرجی کرده بود اگر همین گونه پیش میرفت تا اخر ماه بی پولی سراغش می امد ...
گرمای ماشین وتکان های باعث شد خواب مهمان چشمانش شود ...اصلا دوست نداشت خراب کاری غروبش را تکرار کند...دستی بر چشمانش کشید برای اینکه خوابش نبرد بهترین گزینه حرف زدن بود....
_ما اونطوری که باید از شما تشکر نکردیم...صد میلیون پول کمی نیست...
_پدربزرگم اصالتا مال شمال بود زمین های کشاورزی زیادی هم داشت بعد از مرگش وکالت همه اون زمینا و البته املاک تهرانو به من داد...خیلی وقت بود تو فکر بودم دوست داشتم حداقل گوشه ای از این اموال در راه خیری استفاده بشه ..وقتی موضوع خونه رو با سامان در میون گذاشتین به نظرم موقعیت خوبی اومد ...
_برای فوت پدر بزرگتون متاسفم... مطمئن باشین دعاهای دست های کوچیک بچه ها برای خداوند ارزش زیادی داره...
_حتما همین طوره...میتونم سوالی بپرسم...
_بله...خواهش میکنم
_چرا روز اجرای من تو اموزشگاه با پریشونی سالن ترک کردین؟؟؟
_قطعه که شما مینواختین یاداور غم از دست دادن پدرو مادرم بود...اخرین سالگرد ازدواجشون پدرم این قطعه رو به مادرم هدیه کرد...
_پدرتون پیانیست بودن؟؟؟
_پدرم ومادرم...اشناییشونم تو کلاس پیانو بوده...مادرم برام تعریف میکرد اول عاشق نواختن پدرم شده بعد دل به نگاه زیر زیرکی پدرم داده و پدرم برام میگفت که هر جلسه به عشق دیدن مادرم به کلاس میرفته و چه جوری دلش پیش اون دختر خوش خنده و مو بور کلاس گیر کرده و من تو عالم بچگی هر بار با شنیدن خاطراتشون به این فکر میکردم من که تو خونه پیانو یاد میگیرم چه جوری باید عاشق بشم...
_عاشقانه زیباییه...
_خیلی زیبا ....ممنون رسیدیم پیاده میشم...ببخشید با پر حرفی هام سرتونو درد اوردم...

romangram.com | @romangram_com