#گلبرگ_پارت_22
_بفرمایید...
دستان اریان بی حرف بلند شد به داخل اشاره کرد ...مکثی کرد وقتی منظور او را متوجه شد با ببخشیدی وارد شد...
_خونه خوبیه...
این اولین جمله ای بود که بعد حضور یک ربعه شان،اریان به زبان اورده بود...
سری از روی رضایت تکان داد...
_اما یه مقدار کار داره...چه رنج سنی تحت حمایت شما هستن؟؟؟
_از 5سال تا زیر 12 سال ...البته از 5تا 8سال جدا از بچه های بالای 8 سال نگه داری میشن...
_خوبه...چند نفر هستن؟؟؟
_40تا دختر...
شانه به شانه اریان از خانه خارج شد وقتی دید او راه ماشین را در پیش گرفته است به حرف امد...
_نیاز به ماشین نیست اون یکی خونه داخل همین کوچه ست پیاده هم میشه رفت ...
_مگه این خونه همونی نبود که مورد پسند شما قرار گرفت...
_بله اما...
_خب پس نیازی به دیدن اون خونه نیست...فردا با فروشنده برای خرید خونه هماهنگ کنین...
_عرض کردم خدمتتون ما صد میلیون کم داریم برای خرید این خونه...
_من تقبل میکنم...
_همشووو؟؟؟
_بله...
_همه ی همه...
لبخندی از لحن کودکانه گلبرگ کنج لبان اریان نشست ...
_بله همه ی همه...
گلبرگ نمی دانست چگونه خوشحالی اش را بروز دهد بی شک اگر اریان نبود جیغی از اعماق وجودش میکشید...اشک های مزاحمش را پس زد نگاهی به اریان که با قدم های ارام از او دور میشد انداخت با حالت دو خودش را به او رساند، راه او را سد کرد...
romangram.com | @romangram_com