#گلبرگ_پارت_133

ان همه تاکید کرده بود کسی با گلبرگ رو به رو نشود تا خودش او را ارام ارام اماده کند باز به دیدنش اماده بودند...پوف عصبی کشید:نه خانومم...حتما خیالاتی شدی
_نمی دونم...شاید...اما حس خیلی خوبی داشت
_دوسش داشتی
_اره...نوازشش انگار دردمو کم میکرد...
ب*و*سه ای بر سرش نشاند ....انگار تک تک ان ب*و*سه ها به قلب بی قرارش،قرار می داد... باید دوباره با حسام حرف میزد او به خوبی با روحیه حساس گلبرگ اشنا بود می دانست هر قدم اشتباه تاوان سختی به همراه دارد... برشی دیگر از اناناس را مقابل دهانش گرفت
_نه دیگه نمی خورم
_اخریه...بخور خانومی...
دستانش را گرفت به ارامی او را بر روی تخت خواباند :تا تو یکم استراحت کنی میرم بیرون
_کجا میری امیرسام
_جایی نمیری...میخوام یه تماس بگیرم
_تو به من راست گفتی دیگه...واقعا یه ضرب دیدگی ...اخه من خیلی درد دارم
_اره نفس من...تو که با دکترتم حرف زدی...دردشم طبیعیه ...زمان میبره خوب شه...سعی کن یکم بخوابی...
از اتاق خارج شد چند قدمی به سمت استیشن پرستاری برنداشته بود که حسام را دید:سلام
دستش را به گرمی فشرد:سلام حسام جان...اقا من دیروز با شما صحبت کردم به حوا خانوم سپردم فعلا با گلبرگ رو به رو نشن تا من باهاش حرف بزنم
_شرمندتم...می دونم اما هما خانم از موقعی که شنیده خیلی بی تابی میکنه ...از دیشب تا حالا هم که هدی جان دیده اروم قرار نداره...ولی بازم رو چشمم همه سعیمو می کنم امروزم به زحمت راضیشون کردم نیان بیمارستان ...الان دارم از پیش دکترش میام حرفای خوبی نشنیدم امیر جان...اینطوری که دکتر پرتو میگفت پلاک باید تا یک سال و یک و نیم سال اینده تو دستش باشه...البته بعد از اونم صلاح نیست خارج بشه چون گذاشتن پلاک بازو و ساعد از خارج کردنش راحت تره...به خاطر نزدیکی عصب با پلاک موقع خارج کردن ممکن به عصب اسیب برسه....
_می دونم خودمم دیروز باهاش صحبت کردم...هیچ کاب*و*سی برای گلبرگ بدتر از این نیست ...
_به خودشم گفتی
_نه...فعلا امادگی شنیدنشو نداره ...بهش گفتم یه ضرب دیدگی ساده ست از دکترشم خواستم حرفای منو تکرار کنه...گلبرگ نقاشه ...همه زندگیش نقاشیه ...
_امیر جان منو پیج میکنم...ببخشید ...
_نه... ببخش من وقتتو گرفتم....
_اهای اقاهه
سرش را به سمت گلبرگ که قیافه بامزه ای به خودش گرفته بود چرخاند دل از منظره بیرون کند:چی می گی سرتق...

romangram.com | @romangram_com