#گلبرگ_پارت_132
مرد بودن سخت بود ...و از ان سختر اشک نریختن برای گلبرگ معصومش بود...
پلک های سنگینش را به ارامی باز کرد زبانش را بر روی لبان خشک شده اش کشید :اب...اب میخوام...
_گلبرگم بیدارشدی
_امیر تشنمه
_تازه به هوش اومدی گلبرگ جان بذار دکترت خبر کنم شاید اب برات خوب نباشه
_من کجام
از روی صندلی بلند شد دستمالی را خیس کرد بر روی لبان خشک گلبرگ کشید:چیزی یادت نمیاد ....بیمارستانی نفس من
_بیمارستان...من با ساغر رفته بودم بیرون ما داشتیم بستنی می خوردیم قاشق من افتاد من خواستم برم یه قاشق دیگه بگیرم که... دیگه چیزی یادم نمیاد...
_وقتی از خیابون رد میشدی ماشین بهت زد...از دیروزم بیمارستانی ...خدا به دل من رحم کرد که تو رو دوباره بهم داد....
_دستم خیلی درد میکنه...
سر برگرداند وقتی دست گچ گرفته اش را دید وحشت زده به امیر سام چشم دوخت:دستم چی شده امیر...
_چیزی نیست گلبرگم...یه ضرب دیدگی جزیه...دکتر برای اینکه تکونش ندی گچ گرفته...اروم باش میرم دکترت خبر کنم...
برش کوچکی از اناناس را داخل دهان گلبرگ گذاشت با دستمال مرطوبی گوشه لبش را پاک کرد
_امیر سام
_جانم
_مطمئنی یه ضرب دیدگیه
_اره نفس من ...دیدی که دکترتم همینو گفت فردا هم مرخص میشی
_پس چرا اینقدر تو فکری...چیزی شده
بر روی تخت نشست ب*و*سه ای بر پیشانی گلبرگ نشاند:وقتی فهمیدم تصادف کردی تا به بیمارستان برسم 10سال از عمرم کم شد ...پشت در اتاق عمل دوست داشتم عین پسر بچه ها بشینم گریه کنم...تا حالا اینقدر خودمو ضعیف ندیده بودم...واقعا ترسیده بودم گلبرگ...
خودش را جلو کشید سرش را به سینه امیر سام تکیه داد:منم دوست دارم...
لبانش را بر روی زخم گوشه ابرو اش گذاشت ب*و*سه ریزی بر روی ان زد
_دیشب خیلی درد داشتم پرستار بهم مسکن تزریق کرد...تو خواب و بیداری بودم احساس کردم یکی داره سرمو نوازش میکنه اول فکر کردم تویی پرستار احازه داده شب پیشم بمونی اما وقتی چشم باز کردم یه خانومه بالای سرم نشسته بود قیافش یادم نمیاد اما یادمه داشت گریه میکرد...
romangram.com | @romangram_com