#گلبرگ_پارت_124

_گفتم اینجا خیلی خوشکله
_اره... مخصوصا طلوع خورشید از اینجا معرکه ست
_به چی فکر می کردی
_خوشحالم تو سهم من از زندگی بودی...باورش برام سخته...فکر میکنم زمان ببره باور کنم به دستت اوردم ...عشق منطق عجیبی داره...منطقی که هر کس پاک باخته یک نفر میشه...
دستش را دور شانه گلبرگ حلقه کرد او را به سینه اش فشرد.... ب*و*سه ای برروی شال سفیدش نشاند :خوشبختت میکنم گلبرگ ..
_می دونم...
_کمتر ازنیم ساعت دیگه خورشید طلوع میکنه طلا خانوم ...من عاشق طلوع خورشیدم بعد از اینکه برگشتم هربار کم می اوردم می اومدم اینجا به طلوع خورشید نگاه میکردم...اما این بار اومدم تو رو بهش نشون بدم بگم دیدی به دستش اوردم...دوست دارم فریاد بکشم تا همه دنیا صدامو بشنون...گلبرگ... ببینمت...داری گریه میکنی
سرش را لجوجانه در سینه امیر سام فرو برد :امیر من خیلی سختی کشیدم ...من ...من روزای خیلی بدی رو پشت سر گذاشتم...روزای پر از دلهره پر از ترس ...ترس از گرسنگی ... بی کسی...شبایی که تا صبح از ترس رعدو برق تو کمد اتاقم پنهان میشدم ...شبایی که از ترس بیشتر از ده بار قفل درو چک میکردم...وقتی فارغ التحصیل شدم کسی نبود برام جشن بگیره...شبای امتحان کسی نبود بهم دلگرمی بده...حالا تو.. حرفات...تب وجودت ...خواستن نگاهت...همه و همه بعد از اون همه سختی مثل یه خواب خوش می مونه...خوابی که ترس از بیدار شدنش هر لحظه با منه...
دستان گرمش را دو سمت صورت گلبرگ گذاشت انگشت شستش را به زیر چشمان او کشید: تا موقعی که نفس میکشم نمیزارم چشمات رنگ غم بگیره...
نگاهش را در صورت امیر سام که تیغ های نور خورشید نیمرخش را براق کرده بود چرخاند بر روی چشمانش که قدم به قدم به اونزدیک میشد قفل کرد...نفس عمیقش در نطفه خفه شد...تری ملسی لبانش را به بازی گرفت... حرارت عجیبی دلش را نوازش کرد...گم شده در کوچه پس کوچه های عشق امیر سام چشم بست...چشم بست و در دل خدا برای تمامیت محبتش شکر کرد...
گوشی اش را از جیبش خارج کرد لبخند ناخواسته ای که مهمان این روزهایش لبهایش بود را فرو خورد... پاکت شیر را به دست دیگرش داد...
_ الو
_سلام نفس امیر سام
_سلام امیرم خوبی؟؟؟
_ممنون خانومم ...کجایی خوشکله
_فروشگاه سر خیابانم...امیر جان تا غروب دانشگاهی
_اره...چطور
_نازنین ساعت 6 بلیط داره میخواستم ببینم میتونی یکم زودتر بیای تا ترمینال ببریمش
_میخواد برگرده؟؟؟
_اره هر چی بهش اصرار کردم بیشتر بمونه قبول نکرد...
_ناراحت نباش قربونت برم خودم در بست نوکرتم
_نفرمایید سرور من...

romangram.com | @romangram_com