#گلاب_و_چای_قرمز_پارت_55
که البته من کیش و مات این بودم که اسمم رو چهقدر بد تلفظ کرده و اون هم اصلا منتظر تایید من نشد و بلافاصله گفت:
- لطفا تو هم من رو مری صدا کن!
سپس لطافتش رو به حد اعلا رسوند و گفت:
- دوست دارم در مدتی که ایران هستم، رابطهی نزدیکتری با هم داشته باشیم و اخلاقیات هم رو بشناسیم؛ شاید بینمون صمیمیتی ایجاد بشه و بهم نزدیکتر بشیم، تو هم موافقی؟!
خدا هیچ مردی رو در شرایط من قرار نده! ناخودآگاه و بدون این که دست خودم باشه، ضربان قلبم تند و نگاهم، پویشگری شد که زنی رو در آستانه خواستن میدید و ناگزیر، مردانه دوست داشت که به واقع راست گفته باشه و طالبش باشه. نه اینکه واقعا چنین چیزی رو بخوام. فقط یه حس فطری یا غریزی که آدم خوشش میاد که در معرض چنین چیزی قرار گرفته باشه! چشماش رو کاویدم تا حرف و نیتش ، برام روشن بشه. یه لحظه دلم خواست که زن مقابلم، راستگوترین آدم دنیا باشه و واقعا بخواد که در یک رابطهی شناخت و دوست داشتن قرار بگیریم؛ ولی من فارسی خوان بودم و شاید حرف نگاه اون زن به حروف چینی بود که چیزی نمیفهمیدم! پس چرا می گند همه جای دنیا، حرف نگاه یکیه و آدما میتونند با میمیک چهره و حالت چشم ؛ با هم ارتباط برقرار کنند!
من نتونستم! و بهتر دیدم که از حادثه ای که ممکنه بود یک لحظه من رو تحت شعاع قرار بده، بیرون بیام. شاید این بانوی چینی، بازیگر قابلی باشه و من تماشاگر خامی که مفتون بازیش شدم و نه شیفتهی خود بازیگر، و اینکه فقط بازیش من رو به وجد اورده باشه.
با این وصف به عنوان یک جنتلمن واقعی ، خیلی زشت بود که در چنین شرایطی، درخواست یک بانوی شخیص رو ، بی محل بشم و یا رد کنم.
ولی خب! به قول یکی از بچه های کافی شاپ، فقط مونده روی «دوستت دارم هایی» که آدم قراره بشنوه ، مُهر«ساخت چین» خورده باشه !
به فکرم رسید در حال حاضر؛ صداقت و روراستی ، میتونه تحت تاثیر قرارش بده و احساس رد شدگی هم نکنه.پس در کمال آرامش ، صادقانه شروع به پیچوندنش کردم !
ـ میتونم به صراحت بگم که افتخار بزرگیه که بانوی زیبایی مثل شما ، مردی رو در معرض چنین پیشنهادی قرار بده؛ ولی از اونجایی که اکثر ما مردهای ایرانی ، زیر نفوذ خانواده هامون هستیم ، در حال حاضر من به خواست پدرم ، دختری رو برای آشنایی و شاید ازدواج در نظر دارم و در چنین شرایطی، حتما درک میکنید که قادر نیستم پیشنهاد شما رو بپذیریم و واقعا پوزش میطلبم.
فیساش کاملا به گوشم خورد. قدری خودش رو جمع و جور کرد و سعی کرد با همان نرمی و آرامشی که در رفتارش داشت به سمت میزش بره و پشتش بشینه.
ـ ممنون که صادق بودی. به هرحال من معتقدم که تو فعلا هیچ تعهدی نداری و شاید مراوده ی بیشتر ما ، باعث بشه که نظرت تغییر کنه !
نخیر! مثل اینکه سماجت تو خون این چینی هاست. گرچه میخواستم یه حرف درشت بهش بزنم تا قطعا از من ناامید بشه؛ ولی حسی به من
romangram.com | @romangram_com