#گلاب_و_چای_قرمز_پارت_53
من که زیاد از کار مونث جماعت ، سر در نمیارم؛ ولی به نظرم این حرکتش ، شبیه مارمولک ها بود!
تازه داشتم میفهمیدم که چرا امروز عطر نزده ؟! شاید مطمئن بود که اگه همون بوی خوش و غلیظ دیروز، داخل اتاق پخش بشه ،
بنده مدام ازش فراری میشم و اونم نمیتونه با شتاب یک متر بر ثانیه ، به سمت من حرکت کنه!
البته منم فرصتی پیدا کردم که چشم فراست رو دور ببینم و با خیال راحت اجزای صورتش رو تجزیه و تحلیل کنم.
با اینکه آرایش ملایمی داشت ، ولی خط سیاهی که بالای پلک هاش کشیده بود ، چشماش رو خوش حالت تر کرده بود.
صورت مهتابی قشنگی هم داشت.فقط بهتر بود که کمتر لبخند بزنه ! چون دندوناش کار رو خراب میکرد !
اما مثل روز اولی که در جلسه ی هیئت مدیره دیدمش، رژ خوشرنگی زده و تیپ اسپرت؛ که واقعا بهش میاومد.
ظاهرا نگاه های بی وقت من ، کار دستم داد و دوباره از لبه ی صندلی بلند شد و در حالیکه با زور موهای لـ ـختـ و سیاهش رو
که کاملا از شال بیرون زده بود؛ به عقب هل میداد ، نزدیک میزم شد و به لبه ی اون تکیه زد !
من خیلی آدم سررشته داری در امور زنها نیستم ؛ حتی در دوران دانشجویی به خاطر هر آنچه که در زندگی خانوادگی باهاش درگیر بودم، به دختری نزدیک نشدم و ارتباط معناداری با هیچ یک از همکلاسی هام برقرار نکردم و شاید نزدیکترین روابطم با خانم ها ، طی همین چند سال همکاری در این شرکت بوده باشه که اونم سرسختانه، فقط در چارچوب کاری باهاشون ارتباطم رو حفظ میکردم، کما اینکه تا حدی هم مریض گونه به نظر میرسید و همه بر میگشت به الگویی که مادرم برجای گذاشت؛ که باعث میشد حس وفاداری رو در همه ی همجنساش کم ببینم و مژده هم که نمونه ی بارزش در این الگو پذیری شد ! شاید مهمترین دلیلی که نسبت به رفتار مژده، من رو بی تفاوت می کرد؛ همین بود که همیشه انتظار چنین چیزی رو در ذهنم داشته و دارم !
با این حال ؛ چنانچه در امور مربوط به جنس لطیف، بیسوادترین هم بوده باشم؛ ولی غمزه ی نگاه میس چانگ رو اگه یه پسربچه هم میدید، کاملا متوجه میشد که این یک نگاه منظور دار هست و چه بسا که مفتونش میشد !
مکث کردم و بهش خیره شدم.همزمان هم بی خیال ترین حالت رو به نگاهم دادم!
ـ خب خانوم چانگ ؛ توضیحاتم کافی بود یا نیازه که بحث رو بیشتر باز کنم؟
romangram.com | @romangram_com