#گلاب_و_چای_قرمز_پارت_43
به حرفاش که فکر میکردم ، بد نمیگفت؛ ولی بیشتر ناشی از تنبلی خودش و ترس از اینکه کم کاری در آینده براش دردسرساز بشه، بود.
ـ حرفات درست ! ولی توسعه باعث پیشرفت هم میشه و خودش یه جرقه ایه برای راه اندازی افکار برتر، خلاقیت بیشتر و طی کردن قله های بالاتر! پس رفیق عزیز لطفا بیشتر تن به کار بده تا جا نمونی!
این رو گفتم و یه لبخند عمیق بهش حواله دادم.اونم کفرش گرفت و با اخم و تخم از اتاق بیرون رفت تا بلکه خدا بخواد و کمی به کاراش برسه !
هنوز این نرفته بود که اون یکی از راه رسید. به به خانوم خانوما ، چه به خودش هم رسیده.عطرش که هوشبر بود و صددرصد به جای «ساخت چین» ! ؛ رایحه ی فرانسویش ، گواه کشور سازنده اش !
بلند شدم و به زبان نابِ اصلی ؛ راهنماییش کردم که پشت میزی که در ضلع کناری ، نزدیک پنجره براش گذاشته بودیم بشینه.
لپ تاپی هم که حاوی اطلاعات مورد نیازش بود ، براش در نظر گرفته بودیم تا زیاد مجبور نباشه ، ما رو در معرض پرسش و پاسخ قرار بده!
وگرنه ما که اصلا بی حوصله برای پاسخگویی به سوالات بیشمارش نیستیم !
با اینکه هوا قدری سرد شده بود؛ ولی الزاما و برای اینکه از بوی عطرش، سردرد نشم و بتونم به کارهام برسم، پنجره رو نیمه باز گذاشتم؛ اما با حرفی که زد ، جا خوردم چون متوجه شدم که خیلی تیزه و اگه حواسم رو موقع کار جمع نکنم ، امکانش هست که به قول فراست ، اطلاعات زیادی ازم بیرون بکشه!
ایشون فرمودند :
- بوی عطرم شما رو اذیت میکنه ؟
صادقانه جواب دادم :
- موضوع ، عطر بسیار خوشبوی شما نیست. من هر بوی اضافهای که در اطرافم، مانع تمرکز در کار ذهنی و فکریم بشه ، برام ایجاد سردرد میکنه که خوب اینم آزاردهنده ست.
دیگه بهش نگفتم که خودم با وجود همه ی مرد بودنم ، حتی بعد از شیو صورتم ، از ادکلن استفاده نمیکنم و فقط کمی کرم مخصوص بعد از اصلاح میزنم.حتی یه بار اون دختره مژده بهم گفته بود که با اینکه هیچ وقت بوی ادکلنی نمیدم ؛ اما حس طراوت رو در من نمیتونه منکر بشه .هه..با این توصیفاش!
romangram.com | @romangram_com