#گلاب_و_چای_قرمز_پارت_42
ای بابا باز یادمون انداخت که رو حساب جوگیر شدن ، حرفی زدم که خودمم نمیدونم چه طوری از پسش بربیام.
ـ بله یادمه؛ چشم ! تمام سعیم رو میکنم. بفرمایید داخل که این زونکن ها رو تا اتاقتون بیارم.
تشکر کرد و راه افتاد. نمیدونم چرا همش احساس میکردم که به در میگه تا دیوار بشنوه. نکنه نگاه های اون روز من رو به چیزی تعبیر کرده و فکر میکنه بخاطر یه غمزه و ناز ، کل اطلاعات شرکت رو دو دستی میذارم تو بغل ناز نازی خانوم؟!
وقتی به راهروی بخش اداری رسیدم ، خانم چانگ رو دیدم که با میرفخاری از حسابداری بیرون اومدند و بلافاصله متوجه من شدند.
عرض ادبی کردم و داخل اتاق خودم شدم. به سی ثانیه نرسید که عابد عزیز ، پشت سرم داخل شد!
ـ سلام خشایار؛ این خانوم چینیه کیه ؟
ـ علیک سلام! رسولی میدونه آمار زنای چینی رو میگیری ؟
ـ اِ جدی باش! آمار چیه ؟ میخوام ببینم اینجا چی کار میکنه.راستش رو بخوای خود فرشته کنجکاوه و از من خواست سر و تهش رو دربیارم.
خنده ام گرفت؛ امان از این حس فضولی آدمها !
ـ خانم چانگ نماینده شرکت همتای چینی مونه. اومده یه برآوردی کنه تا اگه اوضاع برای سرمایه گذاریِ بیشتر روبراه باشه، شرکت رو توسعه بدند.
ـ عجب ! حالا به نظرت این خوبه یا بد؟
ـ منظورت رو نمیفهمم؛ چرا بد؟
ـ خب ! هر توسعه ای ، تغییرات متوالیای رو به همراه داره.تغییرات هم که همیشهی خدا دردسر سازه..به خصوص تو عناوین و پست هامون. فکرش رو بکن ؛ رئیس اضافه، پست های مدیریتی بیشتر، آدمای جدید! همهی اینا ، فشارِ کوه میشه و زیرش خم میشیم و بعد دوباره سر پا ایستادن به همین آسونی که نیست. یه کم کارت اشکال داشته باشه ، ده نفر جلوتر از تو هستند تا شغلت رو بقاپند.
romangram.com | @romangram_com