#گلاب_و_چای_قرمز_پارت_35
درِ اتاق کنفرانس باز بود . مقابل چهارچوب که ایستادم ، صدای محاورهی انگلیسی فراست رو با یک صدای خیلی ظریفی که کمی لهجهی انگلیسیش بد بود ، به گوشم خورد.
سلام که دادم باعث شد نگاه اعضای محترم هیئت مدیره و همچنین فراست و یک چهره ی نسبتا ناز چینی، به سمتم برگرده.
چند نفری آروم جوابم رو دادند و فراست اشاره کرد تا بنشینم و بعد رو به اعضای محترم حاضر با جدیت خاص خودش گفت :
ـ آقای پازوکی که معرف حضور همگی هستند..
بعد به سمت اون خانم چینی ناز نازی رو گردوند و به انگلیسی من رو معرفی کرد و پست اداریمم براش توضیح داد.دوباره سمت من چرخید
- آقای پازوکی ، این جلسه بیشتر مربوط میشه به معرفی خانم مری چانگ که به عنوان نمایندهی شرکت همکار چینی مون در اینجا حضور دارند. باید بدونید که طبق تصمیمات جدید هیئت مدیره و همچنین رئوسای چینی، ایشون قراره که یه مدت در شرکت ما باشند و نحوهی تبلیغات و فروش محصولاتی که توسط ما خریداری میشه و بفروش میرسه رو مشاهده کنند و گزارش کامل و جامعی ارائه بدند تا اگه قابلیت شرکت ما بالا باشه ، با همکاری شرکای چینی ، شاید دو برابر میزان فعلی شرکت توسعه پیدا کنه که این امر باعث اشتغال زایی و همچنین سوددهی بیشتری در طول زمان خواهد شد.
خب ! به نظر جالب میاومد؛ ولی چرا ما این قدر بدشانسیم؟! یه رئیس زن کم بود، حالا باید یه نماینده ی خانوم هم به ما تحمیل بشه اونم از نوع چینی!؟ نمیشد یکی از آقایونشون رو برامون می فرستادند؟!
روی صندلیم جابه جا شدم و سعی کردم با تمرکز صحبت کنم :
-تبریک میگم و امیدوارم که شاهد توسعه و پیشرفت روزافزون شرکت باشیم. فقط در چنین شرایطی ، یعنی منظورم اینه که تا این گزارشها آماده بشه و دلایل توجیهی برای روسای چینی براورد بشه ، آیا شرایط کاری ما تحت تاثیر قرار میگیره و یا فعلا همه ی کارها به روال گذشته ست و اینکه من هنوز متوجه نشدم که چرا اینجا احضار شدم؟!
فراست لبخندش رو جمع کرد و مثل همیشه جدی گفت :
- دلیل حضور شما اینه که خانوم چانگ تا موقعی که مهمان رسمی ما هستند در اتاق شما مستقر میشند و هر آنچه که از آمار و ارقام برای برآورد کار و گزارشاتشون نیاز دارند توسط شما و آقای میرفخاری، داده میشه و انتظار داریم که همکاری خوبی رو با ایشون داشته باشید.
آه از نهادم بلند شد؛ ولی فقط میتونستم با ژست عادیِ «اطاعت و هر چی شما بگید» ..« خیلی مشعوفم برای همکاری» و غیره، نظر مساعدم رو نشون بدم. ناخودآگاه نگاهم رفت سمت خانم چانگ.هی بدک نبود. علیرغم بی مهارتیش، زور میزد که پر شالش رو روی سرش نگه داره و مانتوی جلو بازی که به تن داشت و کاملا کنار رفته بود ، تیپ اسپرت و چشم نوازش رو به رخ میکشید. آرایش کمی داشت؛ ولی برق لب بنفشش جلب توجه میکرد و چشمای کشیده اش در صورت مهتابی ، خوش نما بود.
نگاهم یه لحظه رفت سمت فراست و.. ای وای! دیدم که خیلی بامزه بهم نگاه میکنه و با اخطار چشمی بهم گوشزد میکنه که تصویربرداری موقوف! بدون اینکه نشون بدم خجالت زده م کرده ، خیلی جدی چشم چرخوندم و عمدا وانمود کردم که اتفاق خاصی نیفتاده. خب واقعیت هم همین بود .چیزی نشده بود ، فقط میخواستم ببینم چه شکلیه !
romangram.com | @romangram_com