#گلاب_و_چای_قرمز_پارت_22
فکر کنم تیکهام رو گرفت .چون به عنوان مدیر اصلی شرکت ، یک هفته سر کار حاضر نشدن، اونم برای یه سرماخوردگی تو ذوق میزد .
کمی چرخید؛ به طوری که نیمرخش دیده میشد :
-پازوکی! من سفر بودم؛ چون تازه از چین اومده بودی دلم نیومد دوباره تو رو بفرستم. بخاطر همین؛ سفر مالزی که خیلی هم مهم بود و جز خودت یا من کس دیگه ای نمیتونست پوشش بده رو ، خودم با اون حالِ نزارم رفتم. قابل توجه اینکه روز سوم ، زیر سرم بودم و تازه بعد از بیست و چهار ساعت ، رو پا شدم و کار رو تموم کردم. کلیّت سفر رو هم برات میفرستم که تو جریان محصول جدید باشی.
رو کم کنی شده بودم در حد تیم ملی. پس سفر بود که اصلا پیداش نبود. من رو باش که فکر می کردم سوسول خانوم واسه یه سرماخوردگی، خونه موندگار شده و خودش رو بسته به سوپ و لیمو شیرین! خدایی با این فنچ بودنش ، خوب زبر و زرنگه .
خواست بره که انگار یه چیزی یادش اومد :
- راستی توی پکیجت ، چیزی راجع به موردی که آخر جلسه ی پیش گفتم ، ندیدم .
ـ اگه منظورتون ، همون چاشنی های کنار چای هست ، باید بگم نمیشه صرفا چیز خاصی براش تعیین کرد. بستگی به ذائقه ی هر کسی داره.
ـ اما من دنبال یه چیز خاصی هستم..حالا باشه خودم بیشتر روش فکر میکنم.
این رو گفت و رفت . بره بشینه فکر کنه تا معماش رو ، خودش حل کنه. خیلی کارم کمه ؛ بشینم رو چاشنی های همراهِ چای هم فکر کنم. این چیزها، راست کارِ سوسولاست ! مربوط به حوزه ی من نمیشه !
امروز فرصت اضافه کاری نداشتم. برای همین از شرکت ، به سرعت بیرون زدم.
باید م رفتم سراغ یه عمده فروش با انصاف و بیشتر وسایل مورد نیازم رو میگرفتم. پس انداز نسبتا خوبی توی این چهار سال جمع کرده بودم و اگه برنامه ی ازدواجم با اون دختره ، پیش میرفت، برای خرج و مخارج ، کم نمیاوردم.
خریدام که شامل یه یخچال نه فوتی ، گاز رومیزی سه شعله ، دو تا فرش ماشینی شش متری ، تلویزیون ، تخت و کتابخونه ، یه نیم ست راحتی با میزِ کوچیک جلو مبلی ، سرویس کامل تفلون و خورده ریزهای آشپزخونه که این باور رو داشت بهم میداد که با یه جهیزیه ی نسبتا کامل، دارم راهی خونه ی بختِ خودم میشم!
قرار شد پس از بار کردن کامل وسایل ، به آدرس آپارتمانم بفرستند. از اینکه یه شصت متری برای خودم دارم و می تونم بدون هیچ حس ناراحت کنندهای کلید بندازم و وارد بشم، هم ممنونِ بابا بودم و هم خدا رو خیلی شاکر.
romangram.com | @romangram_com