#گلاب_و_چای_قرمز_پارت_18


صدای خوبی داشت وقتی که گفت :

- خواهش می‌کنم، همسایه از فامیل نزدیک‌تره. بفرمایید تا اول یه چایی خدمتتون بیارم.

به سمت آشپزخونه که قدم برداشت تازه متوجه‌ی قد بلندش شدم. قد من حدود صد و هفتاد و هشته؛ ولی به جرات می‌تونم بگم که یکی دو سانتی از من بلندتر به نظر می‌رسید! شایدم پهن بودن من باعث می شد که اون ازم بلندتر دیده بشه.

سرفه‌ای کردم و با راهنمایی آقا جلال نشستم و به پشتی های بامزه ای که خیلی وقت بود تو خونه ای ندیده بودم، تکیه زدم. از فضای قدیمی و سنتی خونه خوشم اومد.

سفره که پهن شد و آبگوشت خوش رنگ و پُر لعاب، داخل پیاله های سفالی بانمکی به روی سفره گذاشته شد، گرسنه تر از قبل مشغول خوردن غذام شدم . بی تعارف می‌خوردم و لذت می‌بردم. تازه متوجه شدم که ساعت از سه بعدازظهر گذشته و برای منی که حتی صبحانه‌ی خوشمز‌ه‌ام رو تموم نکرده بودم، با اون همه ورزش و پیاده روی خیلی خوب طاقت اوردم.

سرم رو که بلند کردم آقا جلال رو دیدم که با لبخندی به من نگاه می‌کنه :

- بخور پسرم! سبزی خوردن هم هست.معلومه که تا این ساعت چیزی نخورده بودی .

هم خجالت کشیدم و هم از مهربونیش خوشم اومد. بدون نگاه به اون زهرا خانومشون ، به خوردنم ادامه دادم و با بالارفتن لیوان دوغم ، بالاخره عقب کشیدم و تشکر کردم.

دقایقی بعد سینی چای دست نخورده‌ی قبلی برده شد و سینی چای خوشرنگ جدید از راه رسید. زیپ کیفم رو باز کردم و بسته‌ی چای قرمز رو بیرون آوردم و به طرف آقا جلال گرفتم.

ـ قابل شما رو نداره. جدیدترین محصولمونه.چای رز چینی یا همون چای قرمزه که خواص زیادی داره. اگه فشار خون بالا داشته باشید ، از بهترین درمان کننده هاست.

آقا جلال سری تکون داد و بسته رو ازم گرفت :

-لطف کردی ؛ شغلت واردات چایه ؟

ـ نه ! من کارمند شرکت بازرگانی ای هستم که محصولات متنوعی رو وارد و عرضه می‌کنه. گاهی هم اگه مورد خوبی پیش بیاد به همتای خودمون در چین صادراتی رو انجام می‌دیم. گرچه ، کمتر پیش میاد تا اونا از ما چیزی بخرند. بیشتر ما وارد می‌کنیم. این چای هم از آخرین خریدی هست که جدیدا معامله کردیم.

romangram.com | @romangram_com