#قطب_احساس_پارت_83

- گلبرگنگاه دانلود رمان قطب احساس |

گلبرگ بلند شد.
او اینجا چه میکرد؟
ترلان ابتدا نگاهی به آرش انداخت و بعد به سمت گلبرگ آمد.
سلامی کرد که آرش جوابش را داد.
اخمهایش درهم بود، زل زد در چشمهای گلبرگ و با صدایی که سعی در کنترلش داشت گفت:
- چرا گوشیت رو خاموش کردی؟
گلبرگ با صدای بغض دار لب زد:
- بعدا برات توضیح میدم.
حالت چهره ترلان عوض شد، بیتوجه به آرش گلبرگ را در آغوش گرفت و گفت:
- عزیزم باز چی شده؟
- بدبخت شدم ترلان
با صدای آرش از هم جدا شدند:
- خانم رادان اگه حالتون خوب نیست من کارتون رو انجام میدم.
گلبرگ کیفش را برداشت و گفت:
- ممنون
و همراه ترلان از شرکت خارج شد.
تا سوار ماشین شدند بغض گلبرگ شکست.نگاه دانلود رمان قطب احساس |


romangram.com | @romangram_com