#قطب_احساس_پارت_72
- من هم آقای سالکیام، بنیامین سالکی.
- یعنی پسر آقای سالکی هستین؟
بعد ناشیانه روی پیشانیاش زد و گفت:
- آخ، راستی شما گفتین پدرتون توی تصادف فوت شده، پس...
نگاهش کرد که بنیامین گفت:نگاه دانلود رمان قطب احساس |
- بله، برادرزادهشون هستم.
گلبرگ سری تکان داد که بنیامین گفت:
- عمو گفت آدم قابل اعتمادی هستی و من چون الان نمیخوام به شریک عمو یا حسابدار شرکت تهمت بزنم پس از تو
میخوام این حسابها رو بررسی کنی تا مطمئن بشم قضیه چیه، حس میکنم یه جای کار میلنگه!
- یعنی چی؟
- یعنی داره از حسابهای شرکت دزدی میشه...
گلبرگ لبش را به دندان گرفت که بنیامین پرسید:
- یعنی تو خبر نداشتی؟
- از کجا باید میدونستم؟
- باشه، حالا بیا و یک نگاهی بنداز، البته اگه میتونی.
- اما آقای سالکی نگفتن من...
در حرفش پرید: حالا من میگم
از جدیت صدایش گلبرگ جا خورد و گفت: چشم
- بگو ببینم رشتهات چیه؟
romangram.com | @romangram_com