#قطب_احساس_پارت_36

- اول از همه میخوام بهت نشون بدم مجازات کسی که تو کارهام دخالت میکنه چیه، بعد هم کاری میکنم نتونی ازم
جدا بشی.نگاه دانلود رمان قطب احساس |

لرزش بدنش قابل کنترل نبود، وقتی سعید حالش را دید پوزخندی زد.
جلوی یک آپارتمان نگه داشت.
بازوی گلبرگ را گرفت و قبل از اینکه اعتراضی بکند او را به داخل پرت کرد.
گلبرگ هق هقش را نمیتوانست مهار کند، سعید در را بست و به سمتش آمد.
دختر نمیدانست سعید چه میخواهد؛ اما دستش که به سمت دکمههای پیراهنش رفت صدایش در ذهنش اکو داد :
"کاری میکنم نتونی ازم جدا بشی"
ناتوانتر از هر زمانی پشت مبل پناه گرفت و نالید:
- چهکار میکنی سعید؟
- نترس عزیزم، خیلی بهت سخت نمیگیرم.
قلب گلبرگ شروع به بیقراری کرد، اگر چند هفته پیش بود، اگر هنوز این مرد را به عنوان همسرش میخواست شاید
الان برایش مهم نبود؛ اما او الان دیگر این مرد را نمیخواست.
قدمی به سمت دختر آمد که گلبرگ داد زد:
- نیا جلو.
سعید پوزخند به لب به سمتش آمد.
گلبرگ خواست مبل را دور بزند؛ اما سعید سریعتر از او بود و در یک حرکت ناگهانی گرفتش.
نمیخواست، این آغوش زوری را نمیخواست، آغوشی که برایش دیگر امنیت به ارمغان نمیآورد.
گریه میکرد، هق میزد، التماس میکرد؛ اما این فقط سعید را جریتر میکرد.نگاه دانلود رمان قطب احساس |

romangram.com | @romangram_com